آیدل خلافکار
آیدل خلافکار 4=Part
#ویوا/ت
من الان باید برم حموم ولی مگه میتونم بهش بگم دستاش رو دورم حلقه کرد راستش دلم یکم درد میکرد اون خیلی قودرتی پیش رفت با این که من خودم بهش گفتم که سریع باشه ولی خب ..اصلا ولش کن کاریه که شده
+چان
-جونم
+میشه از رو ملافه پاشی؟
-میخوای بری حموم؟
+اره
-باشه ملافه رو هم بنداز دم در من برمیدارم...اصلا میخوای باهات بیام
+نه نه مرسی تو دراز بکش
-خب منم باید برم حموم دیگه
+خب بزار من برم حموم خودم رو یکم مرتبکنم بعد تو بیا
-اوکی
رفتم حموم لایه پاهام تا زانو همش خون بود هنوز هم کم کم میومد ولی خب اشکالی ندارد اتفاقیه که باید میوفتاد نشستم تو وان آب رو باز کردم دماش رو تنظیم کردم بعد چند بار سوختن و یخ زدن تویه وان ریلکس کردم لایه پام درد میکرد ولی داشت خوب میشد با خودم فکر میکردم که من چقدر خوش شانسم فکر کن الان من از بین این همه نفر انتخاب شدم
در حموم زده شد بلند شدم و در رو باز کردم چان بود اومد داخل اول من رو بغل کرد الان سیکس پکاش چسبیده بود به شکمم و یکمی از سی.نم وای چقدر خوب بود خودم رو عضش جدا کردم و خم شدم رو به شکمشو صورتم رو فرو کردم داخلش و جیغ زدم
-هی چته تو
+باور کن هر استی بود چهار ساعت مینشست و با سیکس پک های شما ها بازی میکرد (خدایی راست نمی گم؟)
-اِ راست میگی؟
+اره بابا
-بیا بشینیم تو وان
+نه مرسی من میرم بیرون لباس بپوشم
-حولت رو گذاشتم رویه تخت
از حموم رفتم بیرون و حوله رو برداشتم خودمو خشک کردم و لباس پوشیدم موهام هم خشک کردم و رویه تخت دراز کشیدم و پتو رو انداختم رو خودم که تخت بچه رفت پایین و اومد بالا و یک چیزی افتاد رویه پاهام پورتو رو از رویه سرم برداشتم ولی کاش بر نمی داشتم و با خودم فکر و تخیل میکردم که چانه تنم به لرزه افتاده بود جونگین اینجا چکار میکنه(نه ببخشید زر زدم)پلنگ سیاه اینجا چکار میکنه
(این داداشتون علاقه زیادی به پلنگ سیاه و روباه داره از اونجایی که روباه یکم کوچولوعه پس پلنگ بهتر بود)
دوباره پتو رو انداختم رو خودم از ترس به خودم ریده بودم نکنه الان این فکر میکنه من چانم بعد اگه بفهمه من منم منو بخوره باید واستم تا چان بیاد اما نمیشه که از زیر پتو گفتم
+چان...چان ترو خدا منو نجات بده
-چی ..چرا ..مگه چی.....اااا ..اونو میگی....بلک(Black)
پلنگ از روم پاشد و رفت سمت حموم خیلی خوشگل بود وای خدا.......تا این که چان دیگه چیزی نگفت برگشت به من نگاه کرد و بعد دوباره به حموم و بعد شروع کرد دور زدن دور من (ازون قدم های خوشگلشون🤤🤤🤤)
که چان درو باز کرد
-بلک...بیا اینجا
سریع رفتم سمتشون نازش کرد
+این چرا اینجوری میکرد؟
-تو الان بویه منو میدی اون اولش فکر کرده که من تو عم بعدش که فهمیده مغزش هنگ کرده بیا اینجا نازش کن
+منو که نمی خوره
-نبابا این آدم خوار نیست...خیلی هم مهربونه پسرا همه میشناسنش
+پس چرا به ما نشونش ندادی
-چون نمی دونم
#ویوا/ت
من الان باید برم حموم ولی مگه میتونم بهش بگم دستاش رو دورم حلقه کرد راستش دلم یکم درد میکرد اون خیلی قودرتی پیش رفت با این که من خودم بهش گفتم که سریع باشه ولی خب ..اصلا ولش کن کاریه که شده
+چان
-جونم
+میشه از رو ملافه پاشی؟
-میخوای بری حموم؟
+اره
-باشه ملافه رو هم بنداز دم در من برمیدارم...اصلا میخوای باهات بیام
+نه نه مرسی تو دراز بکش
-خب منم باید برم حموم دیگه
+خب بزار من برم حموم خودم رو یکم مرتبکنم بعد تو بیا
-اوکی
رفتم حموم لایه پاهام تا زانو همش خون بود هنوز هم کم کم میومد ولی خب اشکالی ندارد اتفاقیه که باید میوفتاد نشستم تو وان آب رو باز کردم دماش رو تنظیم کردم بعد چند بار سوختن و یخ زدن تویه وان ریلکس کردم لایه پام درد میکرد ولی داشت خوب میشد با خودم فکر میکردم که من چقدر خوش شانسم فکر کن الان من از بین این همه نفر انتخاب شدم
در حموم زده شد بلند شدم و در رو باز کردم چان بود اومد داخل اول من رو بغل کرد الان سیکس پکاش چسبیده بود به شکمم و یکمی از سی.نم وای چقدر خوب بود خودم رو عضش جدا کردم و خم شدم رو به شکمشو صورتم رو فرو کردم داخلش و جیغ زدم
-هی چته تو
+باور کن هر استی بود چهار ساعت مینشست و با سیکس پک های شما ها بازی میکرد (خدایی راست نمی گم؟)
-اِ راست میگی؟
+اره بابا
-بیا بشینیم تو وان
+نه مرسی من میرم بیرون لباس بپوشم
-حولت رو گذاشتم رویه تخت
از حموم رفتم بیرون و حوله رو برداشتم خودمو خشک کردم و لباس پوشیدم موهام هم خشک کردم و رویه تخت دراز کشیدم و پتو رو انداختم رو خودم که تخت بچه رفت پایین و اومد بالا و یک چیزی افتاد رویه پاهام پورتو رو از رویه سرم برداشتم ولی کاش بر نمی داشتم و با خودم فکر و تخیل میکردم که چانه تنم به لرزه افتاده بود جونگین اینجا چکار میکنه(نه ببخشید زر زدم)پلنگ سیاه اینجا چکار میکنه
(این داداشتون علاقه زیادی به پلنگ سیاه و روباه داره از اونجایی که روباه یکم کوچولوعه پس پلنگ بهتر بود)
دوباره پتو رو انداختم رو خودم از ترس به خودم ریده بودم نکنه الان این فکر میکنه من چانم بعد اگه بفهمه من منم منو بخوره باید واستم تا چان بیاد اما نمیشه که از زیر پتو گفتم
+چان...چان ترو خدا منو نجات بده
-چی ..چرا ..مگه چی.....اااا ..اونو میگی....بلک(Black)
پلنگ از روم پاشد و رفت سمت حموم خیلی خوشگل بود وای خدا.......تا این که چان دیگه چیزی نگفت برگشت به من نگاه کرد و بعد دوباره به حموم و بعد شروع کرد دور زدن دور من (ازون قدم های خوشگلشون🤤🤤🤤)
که چان درو باز کرد
-بلک...بیا اینجا
سریع رفتم سمتشون نازش کرد
+این چرا اینجوری میکرد؟
-تو الان بویه منو میدی اون اولش فکر کرده که من تو عم بعدش که فهمیده مغزش هنگ کرده بیا اینجا نازش کن
+منو که نمی خوره
-نبابا این آدم خوار نیست...خیلی هم مهربونه پسرا همه میشناسنش
+پس چرا به ما نشونش ندادی
-چون نمی دونم
- ۱۱.۲k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط