فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت هفت
----------------------------------------
"ات"
بعد از رفتن هوپی یه مردی وارد اتاق شد . هی میومد جلو همین که خواستم جیغ بزنم دوید طرفمو یه دستمال گرفت جلوی بینیم و بیهوش شدم .
با حس گرما چشمامو باز کردم . بعد از چند ثانیه به خودم اومدم .
دیدم که بستنم به صندلی و دهنمو بستن چشمم خورد به مردی که داشت با تلفن صحبت میکرد بعد از چند دیقه قطع کرد . چشمش خورد به من اومد سمتم ترسیده بودم.
$به به زن داداش
از حرفی که زد تعجب کردم ،یادم اومد هوپی برادر داشت همون برادری که بهش خیانت کرده.
اومد سمتمو دهنمو باز کرد .
$خوشم میاد همیشه خوشگلا رو برا خودش انتخاب میکنه داداش کوچیکه. ولی حیف که قراره تو رو از دست بده .
♤منظورت چیه ؟؟؟
$یعنی اینکه قراره تو بشی برای من ، برای من شدنم میدونی دیگه یعنی چی، یعنی اینکه تو قراره با من ازدواج کنی بشی زن من .
البته بعد از اینکه هوپی رو کشتمو من ارباب شدم
با هر حرفی که میزد بیشتر میترسیدم .
$آخی چیشد ترسیدی ...ههه
بعد رفت جلوی آینه وایستاد .
شروع کرد به صحبت کردن .
$عجب ارباب خوشگلیم خوش به حال روستایی که همچین ارباب خوشتیپی داشته باشه . هوپیم خوبه اما به من نمیرسه ...
نذاشتم درباره ی قیافه ی نداشتش بیشتر صحبت کنه
♤نه خیرم تو کجات خوشگله انگار از دهن کرگدن کشیدنت بیرون فک کنم درحال حضم شدن بودی آخه خیلی قیافت دربو داغونه خخخخ 🤣
شبیه گوجه شده بود از عصبانیت اومد طرفم .
$تا یه دیقه پیش که میترسیدی الان زبون باز کردی
دستشو برد بالا که بزنه تو گوشم چشامو بستم که یهو در بازشد .
@قربان ارباب اومدن
$هه اومد .
روشو کرد سمت من ..
$پاشو بریم شوهرت اومده
دستامو باز کرد
$هی تو دفعه آخرت باشه که به این رعیت میگی ارباب
@چشم قربان دیگه تکرار نمیشه
هوپی اومده بود، اومده بود منو از دست این اشغال نجات بده
رفتیم بیرون هوپی رو دیدم که از ماشین پیاده شد چون جونگ سوک بازمو گرفته بود چشاش قرمز شد چون متنفر بود کسی بهم دست بزنه ،از ماشین پیاده شد .
پارت هفت
----------------------------------------
"ات"
بعد از رفتن هوپی یه مردی وارد اتاق شد . هی میومد جلو همین که خواستم جیغ بزنم دوید طرفمو یه دستمال گرفت جلوی بینیم و بیهوش شدم .
با حس گرما چشمامو باز کردم . بعد از چند ثانیه به خودم اومدم .
دیدم که بستنم به صندلی و دهنمو بستن چشمم خورد به مردی که داشت با تلفن صحبت میکرد بعد از چند دیقه قطع کرد . چشمش خورد به من اومد سمتم ترسیده بودم.
$به به زن داداش
از حرفی که زد تعجب کردم ،یادم اومد هوپی برادر داشت همون برادری که بهش خیانت کرده.
اومد سمتمو دهنمو باز کرد .
$خوشم میاد همیشه خوشگلا رو برا خودش انتخاب میکنه داداش کوچیکه. ولی حیف که قراره تو رو از دست بده .
♤منظورت چیه ؟؟؟
$یعنی اینکه قراره تو بشی برای من ، برای من شدنم میدونی دیگه یعنی چی، یعنی اینکه تو قراره با من ازدواج کنی بشی زن من .
البته بعد از اینکه هوپی رو کشتمو من ارباب شدم
با هر حرفی که میزد بیشتر میترسیدم .
$آخی چیشد ترسیدی ...ههه
بعد رفت جلوی آینه وایستاد .
شروع کرد به صحبت کردن .
$عجب ارباب خوشگلیم خوش به حال روستایی که همچین ارباب خوشتیپی داشته باشه . هوپیم خوبه اما به من نمیرسه ...
نذاشتم درباره ی قیافه ی نداشتش بیشتر صحبت کنه
♤نه خیرم تو کجات خوشگله انگار از دهن کرگدن کشیدنت بیرون فک کنم درحال حضم شدن بودی آخه خیلی قیافت دربو داغونه خخخخ 🤣
شبیه گوجه شده بود از عصبانیت اومد طرفم .
$تا یه دیقه پیش که میترسیدی الان زبون باز کردی
دستشو برد بالا که بزنه تو گوشم چشامو بستم که یهو در بازشد .
@قربان ارباب اومدن
$هه اومد .
روشو کرد سمت من ..
$پاشو بریم شوهرت اومده
دستامو باز کرد
$هی تو دفعه آخرت باشه که به این رعیت میگی ارباب
@چشم قربان دیگه تکرار نمیشه
هوپی اومده بود، اومده بود منو از دست این اشغال نجات بده
رفتیم بیرون هوپی رو دیدم که از ماشین پیاده شد چون جونگ سوک بازمو گرفته بود چشاش قرمز شد چون متنفر بود کسی بهم دست بزنه ،از ماشین پیاده شد .
۳.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.