فاضل نظری

فاضل نظری:


هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است 
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگر چه می‌گذریم از کنار هم آرام 
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم 
دل از مشاهده‌ی تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده 
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است 
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار
دیدگاه ها (۱)

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرمناگهان دل داد زد :دیوانه ...

ــ « دردی اگر داریّ و همدردی نداری،با چاه آن را در میان بگذا...

آلبر کامو. نویسنده ی مورد علاقه ی من

در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟مهر در آیینه یا آتش د...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط