فیک عشق مافیایی

(فیک عشق مافیایی )
{پارت سوم}
جانگ کوک :این رو حتما بیارید عمارت تا ادبش کنم چون میخواستم ازادش کنم( روبه بادیگارد)
بادیگارد:چشم قربان.. زود باش مگه ندیدی قربان چی گفت( ا.ت رو میگیره )
ا.ت:به من دست نزن
یهو از زیر دست جونگ کوک رد میشه و فرار میکنه
جونگ کوک ویو
دختره ی پرو چطور جرعت کرده از دست من فرار کنه
کوک:نگهبان
نگهبان:بله قربان
کوک:زودتر اون دختر رو بیارید و پونزده نفرو ازاد کنید( داد)
نگهبان:چشم
ا.ت ویو
سریع از اونجا در رفتم و رفتم خونه سریع وسایلم رو جمع کردم و برای رد گم کنی یه بلیط واسه بوسان گرفتم فردا بود ساعت ۴صبح تا اونموقع سوار ماشین شدم و رفتم به نزدیک ترین قطار....( خودتون یه چیز تصور کنید )وقتی رسیدم یه خونه موقت اجاره کردم و به مدیر زنگ زدم
(مکالمه )
ا.ت:سلام رئیس
رئیس:سلام ا.ت
ا.ت:ببخشید من یه کاری برام پیش اومد میشه یک ماه مرخصی بگیرم یا اگر میشه منو یک ماه به اینجا منتقل کنید
رئیس :اشکال نداره بهت دو ماه مرخصی میدم
ا.ت:وای خیلی ممنونم خدانگهدار
رئیس:خداحافظ
(پایان مکالمه )
وااای شانس اوردم دوماه خوبه تا اون موقع بیخیال من میشه و بعد گوشیم رو خاموش کردم و گوشی جدیدم رو در اوردم و با اسم لایلا واردش شدم( کمبود اسم)و دوباره اونم خاموش کردم
کوک ویو
خوبه دختر میره بوسان هتل شم رزرو کرده میتونم گیرش بندازم
بادیگارد:قربان
کوک :بله
بادیگارد:مثل اینکه دختره رفته اینجا....
کوک: خوبه با ۱۰ تا بادیگارد حاضر باش ماشین منم اماده کن بریم اونجا
بادیگارد:چشم قربان ( رفت)
هه فکر کردی میتونی از دست من فرار کنی و منو گول بزنی گیرت میارم
ا.ت ویو
میدونستم بازم گیرم میارن برای همین چند تا سنجاقک گزاشتم توی جیبم تا بازم فرار کنم بعد کتونیمم پوشیدم و به صاحب خون گفتم میرم سینما و بعد با کولم رفتم توی جنگلی که تاریک بود داشتم با دوچرخه میرفتم که...
دیدگاه ها (۳)

خب میخوام ببینم چند تا دختر و چند تا پسر منو دنبال می کنن دخ...

جاذبه نکن بچم دردش میاد

ایس کریم

(فیک عشق مافیایی ){پارت دوم }ویو ا.تصبح با الارم گوشیم بیدار...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط