گاهی اوقات دلم میخواهد کوله پشتی ام را بردارم

گاهی اوقات دلم میخواهد کوله پشتی ام را بردارم
اول قاب عکس دونفره پدر و مادرم را داخلش بگذارم که وقتی دلتنگشان شدم لااقل عکسشان را ببینم
و دوم دفتر و قلمم را بردارم تا هر وقت دلم گرفت بنویسم...
کوله پشتی ام را به روی کولم بیندارم و آنقدر از این شهر دور شوم که دست هیچ بشری به من نرسد...
از هیچکس هم هیچ خداحافظی ای نکنم...
گاهی اوقات هوای این شهر و آدمهایش راه نفسم را میبندند...
فقط میخواهم دور شوم از اینجا....
فقط دور شوم...

#امیرعلی_اسدی
@amiraliasadi2368
دیدگاه ها (۳)

بابابزرگم همیشه دعاش این بود که "خدایا، بلاهایی که به فکرمون...

‏کاش پدر مادرا میفهمیدن این حق و ندارن که به بهانه نگران بود...

یه حرفایی زد که دلم شکستخیلی واسم سخت بود هضم کردن حرفاش...ا...

دلم میخواست میدانستم کجایی تا برایت نامه بنویسم...بنویسم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط