دلم میخواست میدانستم کجایی تا برایت نامه بنویسم

دلم میخواست میدانستم کجایی تا برایت نامه بنویسم...
بنویسم که فراموش کردنت انقدر ها هم که فکر میکردم سخت نبود، اصلا گاهی شک میکنم که قبلتر ها در زندگی ام بوده باشی شک میکنم که واقعی باشی،فکر میکنم حضورت مثل هزاران خیال خوشیست که ذهن خیالبافم در خلوت میبافد.

میخواهم بدانی ان دخترک شاد و سرخوش آن روزها هنوز هم دیوانه بازی هایش را دارد،هنوزهم میخندد،میبخشد و مهربان است...
توی پلی لیستش از اهنگ های شاد پر است وجلوی اینه برای خودش می رقصد و خودش قربان زیبایی هر چند اندکش میشود..
هنوزهم در خلوتش شعرهای مصدق و مشیری را بلند بلند میخواند....
سینما میرود و تئاتر میبیند.لاک میزند و موهایش را میبافد و هیچ یاد تو نمی افتد.
هنوزهم سرش گرم است به کل کل های فوتبالی قرمز و ابی
هنوز هم با دیدن عکس های بازیکن محبوبش به وجد می ایدو برایش هفت تا قلب رنگی کامنت میگذارد.
همه چیز مثل قبلترها خوب است شاید هم خوبتر از سابق... و من پاک فراموشت کرده ام.. حتی چهره ات را درست به خاطر نمی اورم... تنها مشکلم یک هسته هلو نسبتا بزرگ است که بعضی شب ها در گلویم حسش میکنم سفت است و سنگین ...نه پایین میرود نه میتوانم بالا بیاورمش ،گاهی نفس کشیدن راسخت میکند اما...اصلا بیا حرفش را نزنیم...
برایت در انجا کنار هر کسی که هستی روزهای خوب ارزو میکنم خوبتر از سابق...

#فاطمه_عزتی
@dardeh_moshtarak♥ ️
دیدگاه ها (۲)

یه حرفایی زد که دلم شکستخیلی واسم سخت بود هضم کردن حرفاش...ا...

گاهی اوقات دلم میخواهد کوله پشتی ام را بردارم اول قاب عکس دو...

هرچی بزرگتر شدم انتخابهام منطقی تر شدن و خودم تنهاتر..

‏امیدوارم هیچوقت بین دل و عقلتون قرار نگیرین..آدمایی که بین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط