آزمایش عشق
part11
فردا صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ...
اونقدر دیشب مست کرده بودم که کل سیستم بدنم بهم ریخته بود ...
حالم زیاد خوب نبود ....
دیشب دقیقا یادم نمیومد ک چطوری اومدم خونه .....
مثل همیشه رفتم تا گوشیمو چک کنم و متوجه ۱۰۰ تا تماس بدون جواب از طرف کالورا شدم ...
چشمامو مالوندم و به طرف دستشویی رفتم....
حالم خیلی بد بود و دوست داشتم همین الان این زندگی تموم بشه...
جلوی آیینه دستشویی همش چشمای اشکی آ.ت میومد توی ذهنم...
خواستم برم دوش بگیرم تا یکم حالم بهتر شه اما زنگ خونه به صدا در اومد ....
حدس زدم کالورا باشه ...
رفتم در رو باز کردم و با مرد غریبه ای رو ب رو شدم :«
مرد :« سلام ببخشید آقای مین یونگی!؟
شوگا:« بله خودمم امرتون؟
مرد:« احضاریه از طرف دادگاه دارید برای درخواست طلاق ... لطفا اینجا رو امضا کنید ...
«««نمیفهمیدم داشت چی میگفت امضای الکیی زدم و مات و متحیر ب برگه توی دستم نگاه کردم ...
کلماتش رو چند بار خوندم ...
ط...ل...ا...ق!!!
اون میخاد طلاقققق بگیرهههه!!!!
اونقدر صدام بلند بود که چند توی خونه پیچید ....
کلمه طلاق هزاران بار توی ذهنم صدا میکرد ....
بدون معطلی کتم رو پوشیدم و ب طرف خونه لارا حرکت کردم ....
حدس زدم اونجا باشه ...
وقتی رسیدم هر چی در خونه رو میزدم کسی جواب نمیداد ...
تصمیم گرفتم برم خونه خودمون ...
شاید اونجا باشه ...
سوار ماشین شدم و خودمو به اونجا رسوندم ...
در خونه نیمه باز بود ....
حتما اونجاست!
رفتم توی حال و دیدم که اونجا نیست ...
داشتم دنبالش می گشتم که صدای گریه از توی اتاقی که من همیشه اونجا براش آهنگ مینویشتم و میخوندم شنیدم...
آروم ب سمت اتاق رفتم و در رو باز کردم و توی چهار چوب در وایستادم و ب آ.ت که داشت به قاب عکس دو نفره مون نگاه میکرد و اشک میریخت خیره شدم ...
انگار اونم متوجه من شد و صورتش رو برگردوند و با دیدن سریع از سر جاش بلند شد و بدون توجه ب من به سمت بیرون حرکت کرد ...
نزاشتم بره و دستش رو کشیدم ....
آ.ت :« مگه نگفتم دیگه حق نداری دست ب من بزنی عوضی!
شوگا :« آ.ت آروم باش میخوام باهات حرف بزنم ...
آ.ت :« من با تو حرفی ندارم ... ولم کن تا جیغ نزدم همسایه ها بریزن سرت ...
شوگا :« این برگه چیهههه؟
««««داد من باعث شد چشماش از ترس بسته بشه و بعد با صدایی که سعی داشت لرزشش رو مخفی کنه گفت :«
آ.ت :« فک کنم اونقدر واضح باشه ... دلیلی به ادامه زندگی با تو نمیبینم آقای مین یونگی ...
شوگا :« فکر کردی من میزارم !؟
آ.ت :« اجازه من دست تو نیست ... میتونی بری با همون زن هرزه عوضی.....
فردا صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ...
اونقدر دیشب مست کرده بودم که کل سیستم بدنم بهم ریخته بود ...
حالم زیاد خوب نبود ....
دیشب دقیقا یادم نمیومد ک چطوری اومدم خونه .....
مثل همیشه رفتم تا گوشیمو چک کنم و متوجه ۱۰۰ تا تماس بدون جواب از طرف کالورا شدم ...
چشمامو مالوندم و به طرف دستشویی رفتم....
حالم خیلی بد بود و دوست داشتم همین الان این زندگی تموم بشه...
جلوی آیینه دستشویی همش چشمای اشکی آ.ت میومد توی ذهنم...
خواستم برم دوش بگیرم تا یکم حالم بهتر شه اما زنگ خونه به صدا در اومد ....
حدس زدم کالورا باشه ...
رفتم در رو باز کردم و با مرد غریبه ای رو ب رو شدم :«
مرد :« سلام ببخشید آقای مین یونگی!؟
شوگا:« بله خودمم امرتون؟
مرد:« احضاریه از طرف دادگاه دارید برای درخواست طلاق ... لطفا اینجا رو امضا کنید ...
«««نمیفهمیدم داشت چی میگفت امضای الکیی زدم و مات و متحیر ب برگه توی دستم نگاه کردم ...
کلماتش رو چند بار خوندم ...
ط...ل...ا...ق!!!
اون میخاد طلاقققق بگیرهههه!!!!
اونقدر صدام بلند بود که چند توی خونه پیچید ....
کلمه طلاق هزاران بار توی ذهنم صدا میکرد ....
بدون معطلی کتم رو پوشیدم و ب طرف خونه لارا حرکت کردم ....
حدس زدم اونجا باشه ...
وقتی رسیدم هر چی در خونه رو میزدم کسی جواب نمیداد ...
تصمیم گرفتم برم خونه خودمون ...
شاید اونجا باشه ...
سوار ماشین شدم و خودمو به اونجا رسوندم ...
در خونه نیمه باز بود ....
حتما اونجاست!
رفتم توی حال و دیدم که اونجا نیست ...
داشتم دنبالش می گشتم که صدای گریه از توی اتاقی که من همیشه اونجا براش آهنگ مینویشتم و میخوندم شنیدم...
آروم ب سمت اتاق رفتم و در رو باز کردم و توی چهار چوب در وایستادم و ب آ.ت که داشت به قاب عکس دو نفره مون نگاه میکرد و اشک میریخت خیره شدم ...
انگار اونم متوجه من شد و صورتش رو برگردوند و با دیدن سریع از سر جاش بلند شد و بدون توجه ب من به سمت بیرون حرکت کرد ...
نزاشتم بره و دستش رو کشیدم ....
آ.ت :« مگه نگفتم دیگه حق نداری دست ب من بزنی عوضی!
شوگا :« آ.ت آروم باش میخوام باهات حرف بزنم ...
آ.ت :« من با تو حرفی ندارم ... ولم کن تا جیغ نزدم همسایه ها بریزن سرت ...
شوگا :« این برگه چیهههه؟
««««داد من باعث شد چشماش از ترس بسته بشه و بعد با صدایی که سعی داشت لرزشش رو مخفی کنه گفت :«
آ.ت :« فک کنم اونقدر واضح باشه ... دلیلی به ادامه زندگی با تو نمیبینم آقای مین یونگی ...
شوگا :« فکر کردی من میزارم !؟
آ.ت :« اجازه من دست تو نیست ... میتونی بری با همون زن هرزه عوضی.....
- ۳.۷k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط