دو رقیب عشقی
دو رقیب عشقی
پارت ۲
«ا/ت ویو»
ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه منو برسونی؟(آدرس رو گفت)
تهیونگ: هعی...باشه
اونا سوار موتور شدن و رفتن به محل قرار ا/ت و شوگا جلوی در کافه موتور رو نگه داشتن
پیاده شدم داشتم میرفتم سمت کافه که با صدای تهیونگ متوقف شدم
تهیونگ: ا/ت یه دقیقه وایسا
ا/ت: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: بهش دست نزن... باشه؟
ا/ت: باشه
وارد کافه شدم دیدم شوگا روی صندلی نشسته، یک استایل تماما مشکی و دارک زده بود یک هدبند که روش نوشته بود «l hate you» رفتم و رو به روش نشستم
ا/ت: سلام شوگا... ببخشید دیر کردم
شوگا: سلام به روی ماهت، فدای سرت عیب نداره
ا/ت: خب...چی میخوای بگی؟
شوگا: اول بگو چی میخوری؟
ا/ت: خب اممم...یک نسکافه
شوگا: اوکی... گارسون! لطفا یک نسکافه و یک یه شات قهوه سنگین
گارسون: چشم به زودی حاضر میشه
سفارش هارو آوردن و ماهم خوردیم
ا/ت: خب شوگا...نمیخوای حرفتو بگی؟
شوگا: ا/ت، من... دوستت دارم
ا/ت: چی؟!؟!
شوگا: ببین...از همون اولی که وارد مدرسه شدی چشمم روت قفل شد، ازت نمیخوام همین الان جواب بدی یکم به حرفم فکر کن بعد جوابتو بگو باشه؟
ا/ت: ب... باشه... من میرم خداحافظ
شوگا: خداحافظ
از کافه زدم بیرون و رفتم سمت موتور تهیونگ
تهیونگ: سلام پرنسس، چی شده چرا اینقدر پکری؟
ا/ت: راستش تهیونگ... شوگا بهم گفت دوستم داره
یهو قیافش رفت تو هم، خب انتظار دیگه ای هم نمیشه داشت وقتی بشنوی یک نفر به کسی که دوستش داری ابراز علاقه کرده بایدم ناراحت بشی
ا/ت: ببین تهیونگ، من ازش وقت خواستم که فکر کنم
تهیونگ: پس یعنی...دور منو خط کشیدی دیگه نه؟:)
ا/ت: نه...من یه فکری کردم، تا ۲ ماه به جفتتون فرصت میدم که خودتونو بهم ثابت کنید بعدش من از بین تو و شوگا یکی رو انتخاب میکنم
تهیونگ: باشه پرنسس، سوار شو بریم
از این که ناراحت نشد خوشحال شدم بعدش سوار موتور شدم و راه افتادیم به سمت خونه
ادامه دارد...
ببخشید که کوتاه بود برای جبران فردا بعد کلاس آنلاین ۲ تا پارت پشت سر هم میزارم 💜🎀
پارت ۲
«ا/ت ویو»
ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه منو برسونی؟(آدرس رو گفت)
تهیونگ: هعی...باشه
اونا سوار موتور شدن و رفتن به محل قرار ا/ت و شوگا جلوی در کافه موتور رو نگه داشتن
پیاده شدم داشتم میرفتم سمت کافه که با صدای تهیونگ متوقف شدم
تهیونگ: ا/ت یه دقیقه وایسا
ا/ت: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: بهش دست نزن... باشه؟
ا/ت: باشه
وارد کافه شدم دیدم شوگا روی صندلی نشسته، یک استایل تماما مشکی و دارک زده بود یک هدبند که روش نوشته بود «l hate you» رفتم و رو به روش نشستم
ا/ت: سلام شوگا... ببخشید دیر کردم
شوگا: سلام به روی ماهت، فدای سرت عیب نداره
ا/ت: خب...چی میخوای بگی؟
شوگا: اول بگو چی میخوری؟
ا/ت: خب اممم...یک نسکافه
شوگا: اوکی... گارسون! لطفا یک نسکافه و یک یه شات قهوه سنگین
گارسون: چشم به زودی حاضر میشه
سفارش هارو آوردن و ماهم خوردیم
ا/ت: خب شوگا...نمیخوای حرفتو بگی؟
شوگا: ا/ت، من... دوستت دارم
ا/ت: چی؟!؟!
شوگا: ببین...از همون اولی که وارد مدرسه شدی چشمم روت قفل شد، ازت نمیخوام همین الان جواب بدی یکم به حرفم فکر کن بعد جوابتو بگو باشه؟
ا/ت: ب... باشه... من میرم خداحافظ
شوگا: خداحافظ
از کافه زدم بیرون و رفتم سمت موتور تهیونگ
تهیونگ: سلام پرنسس، چی شده چرا اینقدر پکری؟
ا/ت: راستش تهیونگ... شوگا بهم گفت دوستم داره
یهو قیافش رفت تو هم، خب انتظار دیگه ای هم نمیشه داشت وقتی بشنوی یک نفر به کسی که دوستش داری ابراز علاقه کرده بایدم ناراحت بشی
ا/ت: ببین تهیونگ، من ازش وقت خواستم که فکر کنم
تهیونگ: پس یعنی...دور منو خط کشیدی دیگه نه؟:)
ا/ت: نه...من یه فکری کردم، تا ۲ ماه به جفتتون فرصت میدم که خودتونو بهم ثابت کنید بعدش من از بین تو و شوگا یکی رو انتخاب میکنم
تهیونگ: باشه پرنسس، سوار شو بریم
از این که ناراحت نشد خوشحال شدم بعدش سوار موتور شدم و راه افتادیم به سمت خونه
ادامه دارد...
ببخشید که کوتاه بود برای جبران فردا بعد کلاس آنلاین ۲ تا پارت پشت سر هم میزارم 💜🎀
- ۲۰۶
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط