رفتیم پایینِ صندلی وایسادیم به مدیریت گفتیم:
رفتیم پایینِ صندلی وایسادیم به مدیریت گفتیم:
«ببخشید عزیزم... میشه عوض شید؟»
مدیریت، عجیب بود ...
اگه مدیریتِ قبلیه بود، با ذکر چند صلوات و ,
مذاکره با نمایندگانِ معترضین
قضیه رو دوخت و دوز میکرد ...
این یکی مدیریت اومد یه اخمِ نظامی کرد،
بعد رفت زنگ زد دوستاش ...
ما دیدیم یه لشکر غول تشن ریختن تو آسایشگا ...
یکیشون از بالاسر به ما گفت:
«شما چیزی گفتی؟»
دلبرم وایساده بود اومدیم جلوش دربایم،
دیدیدم یارو سه چار متره گفتیم:
« ... نه ... ما ... چیزیم ... تراش داری؟»
جمشید اومد گفت:
«هو... قلچماق چیکارش داری؟»
یارو گردنکلفته یه اخم کرد، جمشید از حال رفت ...
مدیریت خیلی عجیب بود ...
نذاشت عوضش کنیم ...
«ببخشید عزیزم... میشه عوض شید؟»
مدیریت، عجیب بود ...
اگه مدیریتِ قبلیه بود، با ذکر چند صلوات و ,
مذاکره با نمایندگانِ معترضین
قضیه رو دوخت و دوز میکرد ...
این یکی مدیریت اومد یه اخمِ نظامی کرد،
بعد رفت زنگ زد دوستاش ...
ما دیدیم یه لشکر غول تشن ریختن تو آسایشگا ...
یکیشون از بالاسر به ما گفت:
«شما چیزی گفتی؟»
دلبرم وایساده بود اومدیم جلوش دربایم،
دیدیدم یارو سه چار متره گفتیم:
« ... نه ... ما ... چیزیم ... تراش داری؟»
جمشید اومد گفت:
«هو... قلچماق چیکارش داری؟»
یارو گردنکلفته یه اخم کرد، جمشید از حال رفت ...
مدیریت خیلی عجیب بود ...
نذاشت عوضش کنیم ...
۵.۵k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.