رمان عشق زیبای من
رمان عشق زیبای من
راویتو آنا
سلام من آنا هستم دختر دوک وینت نایت هستم ساعت 6 صبح بیدار شدم آماده شدم و رفتم که صبحانه بخورم
آنیل خدمتکار آنا: سلام بانوی جوان ارباب منتظرتون هستن
آنا: بله بریم
پدر آنا: دخترم بیا بشین
آنا: بله پدر چیزی شده (با تعجب)
دخترم تو قراره نامزد ولیعهد بشی (با خوشحالی و ذوق)
چی (با داد)
راویتو ناوه
سلام من ناوه هستم پسر امپراتور و ولیعهد امروز ساعت 6 صبح بیدار شدم آماده شدم که و رفتم برای ناهار
امپراتور: سلام پسرم بیا بشین (با ذوق)
ناوه: سلام پدر چیزی شده خوشحالی (با تعجب)
ملکه و امپراتور: بله پسرم تو قراره با دختر کنت وینت نایت نامزد کنی (با ذوق)
ناوه:چیییی بدون اجازه من (با داد)
امپراتور:حرف نباشه برو آماده شو برای دیدن نامزدت الان ساعت 12 ساعت ۲ میریم دیدنش (با داد)
ناوه:چشم پدر (عصبی) ذهنش: من اون دخترو پشیمون میکنم
پارت بعدی رو فردا مینویسم خوشگلام 😘
راویتو آنا
سلام من آنا هستم دختر دوک وینت نایت هستم ساعت 6 صبح بیدار شدم آماده شدم و رفتم که صبحانه بخورم
آنیل خدمتکار آنا: سلام بانوی جوان ارباب منتظرتون هستن
آنا: بله بریم
پدر آنا: دخترم بیا بشین
آنا: بله پدر چیزی شده (با تعجب)
دخترم تو قراره نامزد ولیعهد بشی (با خوشحالی و ذوق)
چی (با داد)
راویتو ناوه
سلام من ناوه هستم پسر امپراتور و ولیعهد امروز ساعت 6 صبح بیدار شدم آماده شدم که و رفتم برای ناهار
امپراتور: سلام پسرم بیا بشین (با ذوق)
ناوه: سلام پدر چیزی شده خوشحالی (با تعجب)
ملکه و امپراتور: بله پسرم تو قراره با دختر کنت وینت نایت نامزد کنی (با ذوق)
ناوه:چیییی بدون اجازه من (با داد)
امپراتور:حرف نباشه برو آماده شو برای دیدن نامزدت الان ساعت 12 ساعت ۲ میریم دیدنش (با داد)
ناوه:چشم پدر (عصبی) ذهنش: من اون دخترو پشیمون میکنم
پارت بعدی رو فردا مینویسم خوشگلام 😘
۱.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.