°سناریو°
وقتی دختر خالت بهت زنگ میزنه که امشب میخوان برن شهربازی و میگه شما هم بیاین، ولی چون درس داری نمیتونی و ناراحت میشی(به عنوان برادر نانتی، روت کراشن ول نمیدونی)
نامی: *میاد کنارت میشینه* هعییی بیب...یعنی چیز ا/ت بیخیال لازم نیست انقد خودتو ناراحت کنی
ا/ت: به فکر من نباش تو برو*بغض*
نامی: چی! محاله! بجاش منم میمونم و فردا با هم میریم هوم؟
جین: یااا چرا ناراحت میشی ولش تو درستو تموم کن بعد بشینیم فیلم ببینیم
ا/ت:*ذوققق*
یونگی: *خوابه*
ا/ت: یونگی؟
یونگی:...
ا/ت: داداش؟
یونگی: *دوس نداره بش بگی داداش چون اون دوست داره* ا/ت هزار بار بهت گفتم داداش صدام نزن اسممو بگو
ا/ت: .....
یونگی: خب چی شده پیشی کوچولو
ا/ت: *بغض* لونا اینا میرن شهربازی گفت تو هم میری بری
یونگی: تو چی؟
ا/ت: فردا امتحان دارم نمیتونم
یونگی: *خنده* پاشو ببینم درس دیگه چیه به لونا زنگ میزنم بگم هر دومون میریم
ا/ت: ولی....
یونگی: ولی نداریم... (زل میزنه به چشمات)نمیخوای با پیشی بری خوش بگذرونی؟
*ادمین: منممم میخوامممممممممممم>>>> یونگییی چرا نمیای منم از درس نجات بدی و ببری شهر بازییی هقققققق*
جیهوپ: ا/ت چرا ناراحت میشی اشکالی نداره اگه امروز نمیشه فردا خودم میبرمت شهربازی سانشاینم*سرخ شدن از خجالت*
جیمین: نظرت چیه... بعد درس هات... بریم بیرون و دوتایی... بگردیم؟*با مکث و خجالت؛ وقتیم داشتین بیرون قدم میزدین بهت اعتراف میکنه*
تهیونگ: بیب... نه ا/ت میگم خوبه بعد درس خوندنت یونتانو با هم ببریم بیرون؟ خودمونم میگردیم
ا/ت: آرهههه*کیوت*
تیهونگ: *خنده* فک کنم تو کیوتی از جیمینم جلو زدی
جونگکوک: *جریانو بش گفتی*
میشه درس نخونی؟
ا/ت: امتحان*
جونگکوک: هوممم ببین منم نمیرم و صبر میکنم تا درسات تموم شن ولی باید بعدش با هم گیم بزنیم و بازی کنیم
ا/ت: قبوله!
_____________________________
برای اولین بار احساس میکنم سناریوم بد شد.....
#بی_تی_اس
#سناریو
نامی: *میاد کنارت میشینه* هعییی بیب...یعنی چیز ا/ت بیخیال لازم نیست انقد خودتو ناراحت کنی
ا/ت: به فکر من نباش تو برو*بغض*
نامی: چی! محاله! بجاش منم میمونم و فردا با هم میریم هوم؟
جین: یااا چرا ناراحت میشی ولش تو درستو تموم کن بعد بشینیم فیلم ببینیم
ا/ت:*ذوققق*
یونگی: *خوابه*
ا/ت: یونگی؟
یونگی:...
ا/ت: داداش؟
یونگی: *دوس نداره بش بگی داداش چون اون دوست داره* ا/ت هزار بار بهت گفتم داداش صدام نزن اسممو بگو
ا/ت: .....
یونگی: خب چی شده پیشی کوچولو
ا/ت: *بغض* لونا اینا میرن شهربازی گفت تو هم میری بری
یونگی: تو چی؟
ا/ت: فردا امتحان دارم نمیتونم
یونگی: *خنده* پاشو ببینم درس دیگه چیه به لونا زنگ میزنم بگم هر دومون میریم
ا/ت: ولی....
یونگی: ولی نداریم... (زل میزنه به چشمات)نمیخوای با پیشی بری خوش بگذرونی؟
*ادمین: منممم میخوامممممممممممم>>>> یونگییی چرا نمیای منم از درس نجات بدی و ببری شهر بازییی هقققققق*
جیهوپ: ا/ت چرا ناراحت میشی اشکالی نداره اگه امروز نمیشه فردا خودم میبرمت شهربازی سانشاینم*سرخ شدن از خجالت*
جیمین: نظرت چیه... بعد درس هات... بریم بیرون و دوتایی... بگردیم؟*با مکث و خجالت؛ وقتیم داشتین بیرون قدم میزدین بهت اعتراف میکنه*
تهیونگ: بیب... نه ا/ت میگم خوبه بعد درس خوندنت یونتانو با هم ببریم بیرون؟ خودمونم میگردیم
ا/ت: آرهههه*کیوت*
تیهونگ: *خنده* فک کنم تو کیوتی از جیمینم جلو زدی
جونگکوک: *جریانو بش گفتی*
میشه درس نخونی؟
ا/ت: امتحان*
جونگکوک: هوممم ببین منم نمیرم و صبر میکنم تا درسات تموم شن ولی باید بعدش با هم گیم بزنیم و بازی کنیم
ا/ت: قبوله!
_____________________________
برای اولین بار احساس میکنم سناریوم بد شد.....
#بی_تی_اس
#سناریو
۲۸.۱k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.