Part 10
هیونجین: راستش... من...
*دینگ دینگ: صدای زنگ در*
ا/ت: عه حتما مامان اینا اومدن
هیونجین: هوففف عجب وقتی!
ا/ت: بعدا بم میگی
هیونجین: هاا باشه *عه بلند گفتم*
*ا/ت رف درو باز کرد و مامان و خالش اومدن تو*
ا/ت: سلاممم
خ/ت: سلامم عشق خاله چه خبر
ا/ت: هیچ خبری نی
م/ت: ببینم چه عجب مود کلافه و عصبی نگرفتی؟*خنده*
ا/ت: *خنده* امروز استثنا بود مامان
خ/ت: ببینم بچه ها اذیتت نکردن؟ هیونجین چی اذیتت نکرد؟
هیونجین: یااا ماماننن
ا/ت: *خنده* نه بابا
خ/ت: واقعا؟
ا/ت: آره خب
خ/ت: هیونجین ببینم پسر سرتو به جایی زدی؟
هیونجین: یااا مامانننن چراا اینجوری میگی
خ/ت: چون همیشه رو مخ ا/ت اسکی میری پسر گلم چی شده اینبار؟
*ا/ت در حال جر خوردن از خنده*
*ا/ت تو دلش: واییی چقد خاله قشنگ میگهههه مردم از خندهه، این اخم هیونجین هم که هیچ جرررر*
هیونجین: آهان پس یعنی ناراضین و میخواین اذیتش کنم؟هوم؟!
خ/ت: نه نه کاریش نداشته باش بیچاره ذاتا چندین ساله از دستت میکشه
م/ت:هیون کجاست بچه ها؟
هیونجین: خوابیده تو اتاق ا/ته
م/ت: خیلی خب من میرم غذا رو آماده کنم
خ/ت: منم هیون رو بیدار کنم بیام کمکت کنم
م/ت: باشه
*ا/ت ویو*
واقعا جالبه هیونجین امروز باهام کاری نداره ولی خب هر لحظه ممکنه باز بز شه الان هیونجیه بعد میشه بز... گاهی از این فکرام خودمم خندم میگیره....*
(خلاصه: خاله ا/ت رفت و هیونو بیدار کرد و اومد یه کارتون باز کرد و هیون مشغول دیدن کارتون شد ا/ت هم داشت به گوشیش نگا میکرد*
*هیونجین ویو*
(رفتم یکم بالکن تا هوایی بهم بخوره همممم دلم میخواد با ا/ت حرف بزنم ولی چی برم چی بگم در مورد چی حرف بزنم؟ تنها کاری که جواب میده بحث کردن باهاشه اونموقع هی هی حرف میزنیم... آره باید باز از کارهای هیونجینطوریم رو انجام بدم امروز نرفتم رو مخش*خنده ریز* هعییی ا/ت ببین بخاطر کنارت بودن مجبورم چه کارایی کنم)
*هیونجین رف پیش ا/ت ولی ا/ت حواسش نبود و متوجه نشد پس خواست بترسونتش و داد زد*
هیونجین: ا/تتتتت
ا/ت: جیغغغ
هیونجین: *غش خنده*
ا/ت: زهرماررررر بیشوررر ترسیدم
هیونجین: ولی خیلی غرق بودی باید یجوری به خودت میاوردمت
*خ/ت اومد*
خ/ت: ا/ت چی شد چرا جیغ زدی؟
ا/ت: خالهههه هق *هق هق الکی*
این بز منو ترسوند باز کرمش فعال شدددد اه
خ/ت: عههه هیونجین اذیتش نکن دیگه
هیونجین: *خنده* خیلی خب باشه معذرت میخوام
*خ/ت چشم غره به هیونجین رف و برگشت سراغ اشپزخونه و غذا*
ا/ت: نمیبخشم!
هیونجین: عههه لوس نشو دیگه
ا/ت: تووو بههه من گفتییی لوس؟؟
محاله دیگه ببخشمت برو ببینم کنار ایششش*در حال رفتن به اتاقش*
هیونجین: یااا ا/ت! ا/ت صب کننن *دنبال ا/ت رفتن*
*هیونجین ویو*
(باورم نمیشه چرا این اینقد لوسه .. هر چقدرم صداش میزنم واینمیسته هوففف دیگه داره رو اعصابم میره.... هیچکس هم نیست، یعنی الان بهش بگم؟ باید دیگه امروز بهش بگم...... ا/ت داشت همونطور میرفت که یهو دستشو گرفت و سمت خودم کشیدم خواست عقب بره ولی به دیوار خورد و منم دستامو دورش حلقه کردم و )
هیونجین: نمیخوای بس کنی؟
*سخن نویسنده:چقد دارک شد=////*
ا/ت: چ...چیو؟ *آروم*
هیونجین: هففف ا/ت لوس بازیاتو
ا/ت: *اخم* ولم کن برم!
هیونجین: ا/ت... من دوست دارم
*ا/ت ویو*
بهم هعی میگفت لوس... اخم کردم و بهش گفتم بره کنار ولی.... واتتت؟! چی میگه این! یعنی هیونجین.. در واقع...پشمام سکوت کردم.... ولی بعد اینکه گفت دوست دارم خودشو بم نزدیک تر میکرد که با شنیدن صدایی هر دو سرمونو به سمت صدا برگردوندیم
.......
_____________________________
بعد روز ها درسام کم بودن و تموم کردم هعییییی اینم از پارت ۱۰
شرط پارت بعد
۱۵ لایک:)
#فیک
#فیک_کوک
#جونگکوک
*دینگ دینگ: صدای زنگ در*
ا/ت: عه حتما مامان اینا اومدن
هیونجین: هوففف عجب وقتی!
ا/ت: بعدا بم میگی
هیونجین: هاا باشه *عه بلند گفتم*
*ا/ت رف درو باز کرد و مامان و خالش اومدن تو*
ا/ت: سلاممم
خ/ت: سلامم عشق خاله چه خبر
ا/ت: هیچ خبری نی
م/ت: ببینم چه عجب مود کلافه و عصبی نگرفتی؟*خنده*
ا/ت: *خنده* امروز استثنا بود مامان
خ/ت: ببینم بچه ها اذیتت نکردن؟ هیونجین چی اذیتت نکرد؟
هیونجین: یااا ماماننن
ا/ت: *خنده* نه بابا
خ/ت: واقعا؟
ا/ت: آره خب
خ/ت: هیونجین ببینم پسر سرتو به جایی زدی؟
هیونجین: یااا مامانننن چراا اینجوری میگی
خ/ت: چون همیشه رو مخ ا/ت اسکی میری پسر گلم چی شده اینبار؟
*ا/ت در حال جر خوردن از خنده*
*ا/ت تو دلش: واییی چقد خاله قشنگ میگهههه مردم از خندهه، این اخم هیونجین هم که هیچ جرررر*
هیونجین: آهان پس یعنی ناراضین و میخواین اذیتش کنم؟هوم؟!
خ/ت: نه نه کاریش نداشته باش بیچاره ذاتا چندین ساله از دستت میکشه
م/ت:هیون کجاست بچه ها؟
هیونجین: خوابیده تو اتاق ا/ته
م/ت: خیلی خب من میرم غذا رو آماده کنم
خ/ت: منم هیون رو بیدار کنم بیام کمکت کنم
م/ت: باشه
*ا/ت ویو*
واقعا جالبه هیونجین امروز باهام کاری نداره ولی خب هر لحظه ممکنه باز بز شه الان هیونجیه بعد میشه بز... گاهی از این فکرام خودمم خندم میگیره....*
(خلاصه: خاله ا/ت رفت و هیونو بیدار کرد و اومد یه کارتون باز کرد و هیون مشغول دیدن کارتون شد ا/ت هم داشت به گوشیش نگا میکرد*
*هیونجین ویو*
(رفتم یکم بالکن تا هوایی بهم بخوره همممم دلم میخواد با ا/ت حرف بزنم ولی چی برم چی بگم در مورد چی حرف بزنم؟ تنها کاری که جواب میده بحث کردن باهاشه اونموقع هی هی حرف میزنیم... آره باید باز از کارهای هیونجینطوریم رو انجام بدم امروز نرفتم رو مخش*خنده ریز* هعییی ا/ت ببین بخاطر کنارت بودن مجبورم چه کارایی کنم)
*هیونجین رف پیش ا/ت ولی ا/ت حواسش نبود و متوجه نشد پس خواست بترسونتش و داد زد*
هیونجین: ا/تتتتت
ا/ت: جیغغغ
هیونجین: *غش خنده*
ا/ت: زهرماررررر بیشوررر ترسیدم
هیونجین: ولی خیلی غرق بودی باید یجوری به خودت میاوردمت
*خ/ت اومد*
خ/ت: ا/ت چی شد چرا جیغ زدی؟
ا/ت: خالهههه هق *هق هق الکی*
این بز منو ترسوند باز کرمش فعال شدددد اه
خ/ت: عههه هیونجین اذیتش نکن دیگه
هیونجین: *خنده* خیلی خب باشه معذرت میخوام
*خ/ت چشم غره به هیونجین رف و برگشت سراغ اشپزخونه و غذا*
ا/ت: نمیبخشم!
هیونجین: عههه لوس نشو دیگه
ا/ت: تووو بههه من گفتییی لوس؟؟
محاله دیگه ببخشمت برو ببینم کنار ایششش*در حال رفتن به اتاقش*
هیونجین: یااا ا/ت! ا/ت صب کننن *دنبال ا/ت رفتن*
*هیونجین ویو*
(باورم نمیشه چرا این اینقد لوسه .. هر چقدرم صداش میزنم واینمیسته هوففف دیگه داره رو اعصابم میره.... هیچکس هم نیست، یعنی الان بهش بگم؟ باید دیگه امروز بهش بگم...... ا/ت داشت همونطور میرفت که یهو دستشو گرفت و سمت خودم کشیدم خواست عقب بره ولی به دیوار خورد و منم دستامو دورش حلقه کردم و )
هیونجین: نمیخوای بس کنی؟
*سخن نویسنده:چقد دارک شد=////*
ا/ت: چ...چیو؟ *آروم*
هیونجین: هففف ا/ت لوس بازیاتو
ا/ت: *اخم* ولم کن برم!
هیونجین: ا/ت... من دوست دارم
*ا/ت ویو*
بهم هعی میگفت لوس... اخم کردم و بهش گفتم بره کنار ولی.... واتتت؟! چی میگه این! یعنی هیونجین.. در واقع...پشمام سکوت کردم.... ولی بعد اینکه گفت دوست دارم خودشو بم نزدیک تر میکرد که با شنیدن صدایی هر دو سرمونو به سمت صدا برگردوندیم
.......
_____________________________
بعد روز ها درسام کم بودن و تموم کردم هعییییی اینم از پارت ۱۰
شرط پارت بعد
۱۵ لایک:)
#فیک
#فیک_کوک
#جونگکوک
۱۹.۴k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.