My lovely mafia🍷🧸🐾 p³²
فردا صبح//
هایون « با صدا زدن های مبهم اما مطمئنم صاحبش یونجی بود....اوممم...بله اونی؟!
یونجی « امروز تیممون کامل میشد...همه اومده بودند و آماده بودند غیر از هایون...یونگی طبق معمول منو مامور کرد که برم خانم رو صدا بزنم...«بعد از تلاش های مکرر»....عهههه بالاخره بیدار شدی کوالا خانم؟
هایون « هیم...مگه چیه؟
یونجی « صد بار صدات زدم بیدار نشدی...بلند شو اولین جلسه تیمیمون شروع شده...
هایون « عه؟! خیلی خب بریم...
یونجی « با این لباس؟! خواهرم دیگه ما تو یه تیم سری جاسوسی هستیم...هعی...برات الان یچیزی میارم بپوشی...
راوی « هایون لباس ساده خدمتکاریشو با یه پلیور خط خط رنگی و شلوار جین عوض کرد و با یونجی پیش بقیه رفت...
یونگی « داشتیم با بچه ها تجدید خاطرات میکردیم...که یونجی و هایون اومدن پیشمون
خب...بالخره تنبل درختی پا شدند...
هایون « تنبل درختی خودتی!
هوسوک « حدتو بیشتر از یه خدمتکار رد نکنـ
یونجی « خیلی خب...نظرتون چیه به همدیگه معرفی بشیم؟!
یونگی « اهمم.. خب ما همگی اینجا همدیگه رو میشناسیم غیر از هایون...خب...ایشون لی..
هایون « جانگ! جانگ هایون!
یونگی « ببند دهنو فرزندم...ایشون هایون هستن...رئیس سابق باند معروفی که رقیب من بود...البته دلیل اینکه سابقه و دیگه باندی نیست بماند...ایشون از این به بعد تا اتمام عملیات جز تیم ما هستند بخاطر توانایی هاشون در این حرفه...خب..فک کنم وقتشه شما خودتونو بهش معرفی کنید..
هایون « با صدا زدن های مبهم اما مطمئنم صاحبش یونجی بود....اوممم...بله اونی؟!
یونجی « امروز تیممون کامل میشد...همه اومده بودند و آماده بودند غیر از هایون...یونگی طبق معمول منو مامور کرد که برم خانم رو صدا بزنم...«بعد از تلاش های مکرر»....عهههه بالاخره بیدار شدی کوالا خانم؟
هایون « هیم...مگه چیه؟
یونجی « صد بار صدات زدم بیدار نشدی...بلند شو اولین جلسه تیمیمون شروع شده...
هایون « عه؟! خیلی خب بریم...
یونجی « با این لباس؟! خواهرم دیگه ما تو یه تیم سری جاسوسی هستیم...هعی...برات الان یچیزی میارم بپوشی...
راوی « هایون لباس ساده خدمتکاریشو با یه پلیور خط خط رنگی و شلوار جین عوض کرد و با یونجی پیش بقیه رفت...
یونگی « داشتیم با بچه ها تجدید خاطرات میکردیم...که یونجی و هایون اومدن پیشمون
خب...بالخره تنبل درختی پا شدند...
هایون « تنبل درختی خودتی!
هوسوک « حدتو بیشتر از یه خدمتکار رد نکنـ
یونجی « خیلی خب...نظرتون چیه به همدیگه معرفی بشیم؟!
یونگی « اهمم.. خب ما همگی اینجا همدیگه رو میشناسیم غیر از هایون...خب...ایشون لی..
هایون « جانگ! جانگ هایون!
یونگی « ببند دهنو فرزندم...ایشون هایون هستن...رئیس سابق باند معروفی که رقیب من بود...البته دلیل اینکه سابقه و دیگه باندی نیست بماند...ایشون از این به بعد تا اتمام عملیات جز تیم ما هستند بخاطر توانایی هاشون در این حرفه...خب..فک کنم وقتشه شما خودتونو بهش معرفی کنید..
۷۵.۰k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.