گذاشتم که بره

گذاشتم که بره
خودم با دستای خودم گذاشتم که بره...
نه که من تموم کنم رابطه رو نه...اون تموم کرد و رفت...اما من با پیگیر نشدن گذاشتم که بره...
نه که دیگه دوسش نداشته باشم نه... همچنان دلم میلرزید براش اما ترجیح دادم توو سکوت دلم بلرزه براش، توو دلم بگم میمیرم براش...
می تونستم زنگ بزنم... یه چیزی بگم که دلش بلرزه و برگرده
اما یه چیزایی
یه روزی، یه جایی باید تموم شه برات...
باید تمومش کنی و پاش وایستی و انقدر پاش وایستی که واقعا تموم شه برات...
گذاشتم که بره...
پشیمون نیستم اما گاهی توو تنهایی به خودم میگم " خودم گذاشتم که بره"
دیدگاه ها (۳)

بابا داشت روزنامه میخوندبچه گفت: بابا بیا بازی!بابا که حوصله...

آقو دیروز زنمون ازمون پرسید بهترین فیلمی که تو عمرت دیدی چی ...

ﺧﺐ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢﯾﮑﯽ ...

گفت:همه ش که نباید توو فکر اتفاقای افتاده باشی،گاهی هم باید ...

intp

بیب من برمیگردمپارت : 43( جنی) دوسال از فوت جونگکوک گذشته و ...

هیچ‌وقت نفهمیدم چطور بعضی حرف‌ها می‌تونن یک‌دفعه آدم رو از ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط