رمان مرز عشق
رمان مرز عشق🫀
پارت۱۶
ارسلان: دیانل تمام کارهایی که کردم رو فراموش کن. اگر... اگر... دوستم نداری از نو شرع میکنم و خودم رو به تو صابت میکنم و عاشق خودم میکنمت.
از اون طرف محراب دم گوش محشاد که رلش بودگفت:
محراب: ازمنم بهتر بلده زبون بریزه.
ارسلان: خفه.
محراب: آقاعاشق شده دوست های دوران چوس ناله اش رو یادش نیست. باشه ارسلان آقا من بد شما خوب. به لا*س زدنت برس.
ارسلان؛ ولشون کن دیانا نظرت چیه؟
دیانا: میشه اول پاشی وایسی.
ارسلان: چشمممممممم.
دیانا: با اون همه اذیت کردم انتظار نداری که زنت بشم؟
ارسلان: توهمین الانم زن منی من ازت یه بچه دارم.
دیانا: نمیشد یادم نیاری؟(بابغض)
ارسلان: تا آخرشب که میخوام برم خونه جوابت رو بهم اعلام کن. البته که جوابت مهم نیست ولی خب.
۴ساعت بعد
توی اتاقم بودم که ارسلان اومد توی اتاق
پارت۱۶
ارسلان: دیانل تمام کارهایی که کردم رو فراموش کن. اگر... اگر... دوستم نداری از نو شرع میکنم و خودم رو به تو صابت میکنم و عاشق خودم میکنمت.
از اون طرف محراب دم گوش محشاد که رلش بودگفت:
محراب: ازمنم بهتر بلده زبون بریزه.
ارسلان: خفه.
محراب: آقاعاشق شده دوست های دوران چوس ناله اش رو یادش نیست. باشه ارسلان آقا من بد شما خوب. به لا*س زدنت برس.
ارسلان؛ ولشون کن دیانا نظرت چیه؟
دیانا: میشه اول پاشی وایسی.
ارسلان: چشمممممممم.
دیانا: با اون همه اذیت کردم انتظار نداری که زنت بشم؟
ارسلان: توهمین الانم زن منی من ازت یه بچه دارم.
دیانا: نمیشد یادم نیاری؟(بابغض)
ارسلان: تا آخرشب که میخوام برم خونه جوابت رو بهم اعلام کن. البته که جوابت مهم نیست ولی خب.
۴ساعت بعد
توی اتاقم بودم که ارسلان اومد توی اتاق
- ۳.۷k
- ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط