رمان مرز عشق

رمان مرز عشق🫀
پارت آخر(۱۸)
ارسلان: خب نظرت؟
دیانا: منفی.
ارسلان: پس؛ فردا هقد میکنیم.
دیانا: زبون آدم سرت نمیشه.
ارسلان: اگر زمون آدم بلد بودم که الان حرف های تورو نمیفهمیدم.
دیانا: یعنی من حیوانم نکبت؟
ارسلان: نه فرشته.
انگار همین جمله کافی بود که مهر این آدم توی دل من بشینه.


۳سال بعد


الان ۳سال ازواج من و ارسلان میگذره. و دنیال۶و اردلان ۳سالش هست.


پایان❤

این رمان هم تموم شد دوسش داشتید؟
دیدگاه ها (۱۵)

خب رمان جدید! شناسه رمان: نام رمان: بهشتی همانند جهنم❤کاپل ا...

رمان بهشتی همانند جهنم❤(بسم الله الرحمن الرحیم) #دیانابالاخر...

پرفتیل جدید گممون نکنیدا❤

رمان مرز عشق🫀پارت۱۶ارسلان: دیانل تمام کارهایی که کردم رو فرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط