💭
💭
و گاهی خوشبختی
چقدر واژه ی سرسختی میشود
برای رسیدن
انگار که آنقدر دور باشد
که دست زندگی از آن کوتاه
خوشبختی شاید
پرواز بادبادکی باشد
که اوج میگیرد
میان دستان باد
شاید اسکناس مچاله شده ای
که بعد از یک سال
پیدا می شود
در جیب لباس زمستانی
شاید بوی نم خاک باران خورده ی شمعدانی ها
در یک عصر بهاری باشد
شاید طعم شیرین هندوانه ای
که مادر کنار حوضِ لب ایوان
قاچش کرده باشد
شاید آغوش پدر باشد
به وقت دلتنگی های بی دلیل
شاید عطر جانماز مادربزرگ باشد
که پر می شود در اتاق
وقتی برای نماز شب پهنش میکند
شاید تماشای شبانه ی مهتاب
به همراه چای هل و نبات باشد
زیر خوشه های انگورِ بر سر دیوار
شاید حرف های دلبرانه ای باشد
که می نشیند گوشه ی دل
شاید همان دوست داشتن های کوچک باشد
که دوست داشته می شوند
خوشبختی شاید ...
#منیر_ولیزاده
و گاهی خوشبختی
چقدر واژه ی سرسختی میشود
برای رسیدن
انگار که آنقدر دور باشد
که دست زندگی از آن کوتاه
خوشبختی شاید
پرواز بادبادکی باشد
که اوج میگیرد
میان دستان باد
شاید اسکناس مچاله شده ای
که بعد از یک سال
پیدا می شود
در جیب لباس زمستانی
شاید بوی نم خاک باران خورده ی شمعدانی ها
در یک عصر بهاری باشد
شاید طعم شیرین هندوانه ای
که مادر کنار حوضِ لب ایوان
قاچش کرده باشد
شاید آغوش پدر باشد
به وقت دلتنگی های بی دلیل
شاید عطر جانماز مادربزرگ باشد
که پر می شود در اتاق
وقتی برای نماز شب پهنش میکند
شاید تماشای شبانه ی مهتاب
به همراه چای هل و نبات باشد
زیر خوشه های انگورِ بر سر دیوار
شاید حرف های دلبرانه ای باشد
که می نشیند گوشه ی دل
شاید همان دوست داشتن های کوچک باشد
که دوست داشته می شوند
خوشبختی شاید ...
#منیر_ولیزاده
۵.۹k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.