زندگی کمی دیوانگی می خواست

زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
از تمام کافه ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم و
همه چیز را را فراموش کردیم
غیر از خندیدن
به همه چیز خندیدیم و
خندیدن شغل ما شد
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم هایت می خندند
❤ ️❤ ️
رسول_یونان
دیدگاه ها (۱)

r

r

r

☘ ☘ ☘ ما چند نفردر کافه‌ای نشسته‌ایمبا موهایی سوخته وسینه‌ای...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط