رمان دَدیه خَشن من
رمان دَدیه خَشن من
پارت۵
یونگی: دَرمورد بیون ماریا تَحقیق کن
میج: چَشم اَما چرا
یونگی: میخوام بدونم این دختر کیه اخ یکَم آشناست
میج: اشنا؟؟
یونگی: ار انگار یجای دیدَمش
میج: شاید وَقتی المان بودید
یونگی: نمیدونَم شاید
میج: خیله خب مَن برم
یونگی: برو
(ویو یونگی)
ماری خیلی برام آشناس یعنی کیه
تو این فکر بودم که کوک اومد
(ی توضیح کوچیک درمورد کوک: کوک۲۴سالش و مادرش رو وقتی ۱۵سالش بود از دست داد و باباش زندان و کوک تنها زندگی میکن و خیلی خیلی پولدار اما مافیا نیست ولی میدون ک اعضا مافیا هستن و بهش کمک میکن(خوو اینم مافیا حساب میشش🤔😂) و با یونگی خیلی خیلی صمیمیه)
یونگی: کوک؟ تو اینجا چیکار میکنی (نیش خند)
کوک: عاااا هیونگ نمیتونم بیام پیشت
یونگی: بچه اینجا برات خوب نیست
کوک: عااا ار جون عمت برام خوب نیست فقط من باهاتون توی هر خلافی دس داشتماااا
یونگی: باش ولی بازم بچه ای
که صدای جیغ میاد
کوک: هیونگ صدای کیه😳کسی رو آوردی خونه؟؟
یونگی: اگ اورد باشم چی میخوای چیکار کنی؟؟(به شوخی)
که صدای جیغ دوبار اومد اما این دفعه بلند تر
کوک: هیونگ چش؟چرا جیغ میزنه
یونگی: نمیدونم
(بدبخت گلوش جر خورد😑اینا بحث میکنن🔪دوست بدبختم صداشو از دس داد😂)
کوک: خوو برو ببین چشه
که ماری مثل چی از پلها اومد پایین و همونجور جیغ بنفش میزد و صده بار افتاد (اخییی 😂)
اجوما پشت سر ماری اومد پایین
ماری پرید بغل یونگی و یونگی برای استایل بغلش کرد
کوک: اوووووو😗
اجوما: دخترم وایسااااا
یونگی: چیشد
ماری: اعنکبوتتت(🕷🕸درست؟؟؟ 😂😂)
یونگی: تو بخاطر ی اعنکبوت اینجوری جیغ میزدی؟ 😐
(کوک بچم از خند ترکیده پخش زمین شد😂)
ماری: ار تازز موشم(🐀) بودددد😖
یونگی: دختریه ترسو(بزور جلوی خندشو گرفته😂)
ماری : بزارم زمین
یونگی: اوک و ماری رو ول میکن و ماری میوفت
ماری: اخخخ🤕گفتم بزارم زمین نگفتم که بندازم
کوک:هیونگ بدبختو ناقص کردی😂
ماری: این کیه(کوکومیگ)
یونگی: جنگکوک رفیقم ☺️
کوک:جنگکوک رفیقم (ادایی یونگی رو در میار)
یونگی: عععع کوک 😂
کوک: خوب شومااا😒😂
ماری: بیون ماریا هستم میتونی ماری صدام کنی
کوک: چی بیون😳
ماری: اار میشناسیم😂(نظرش این ک منو میشناسی)
کوک: ن اما اشناس
یونگی: برای منم
ماری: حتماً تو زندگیه قبلی مامانتون بودم🤣
یونگی: 😂😂
کوک: حتماً 😅
اجومااا نمیخواید بیاید غذا بوقولین(بخورین)
(ویو ادمین)
مگ الان صب نبودددددد😐🤣🤣
پارت۵
یونگی: دَرمورد بیون ماریا تَحقیق کن
میج: چَشم اَما چرا
یونگی: میخوام بدونم این دختر کیه اخ یکَم آشناست
میج: اشنا؟؟
یونگی: ار انگار یجای دیدَمش
میج: شاید وَقتی المان بودید
یونگی: نمیدونَم شاید
میج: خیله خب مَن برم
یونگی: برو
(ویو یونگی)
ماری خیلی برام آشناس یعنی کیه
تو این فکر بودم که کوک اومد
(ی توضیح کوچیک درمورد کوک: کوک۲۴سالش و مادرش رو وقتی ۱۵سالش بود از دست داد و باباش زندان و کوک تنها زندگی میکن و خیلی خیلی پولدار اما مافیا نیست ولی میدون ک اعضا مافیا هستن و بهش کمک میکن(خوو اینم مافیا حساب میشش🤔😂) و با یونگی خیلی خیلی صمیمیه)
یونگی: کوک؟ تو اینجا چیکار میکنی (نیش خند)
کوک: عاااا هیونگ نمیتونم بیام پیشت
یونگی: بچه اینجا برات خوب نیست
کوک: عااا ار جون عمت برام خوب نیست فقط من باهاتون توی هر خلافی دس داشتماااا
یونگی: باش ولی بازم بچه ای
که صدای جیغ میاد
کوک: هیونگ صدای کیه😳کسی رو آوردی خونه؟؟
یونگی: اگ اورد باشم چی میخوای چیکار کنی؟؟(به شوخی)
که صدای جیغ دوبار اومد اما این دفعه بلند تر
کوک: هیونگ چش؟چرا جیغ میزنه
یونگی: نمیدونم
(بدبخت گلوش جر خورد😑اینا بحث میکنن🔪دوست بدبختم صداشو از دس داد😂)
کوک: خوو برو ببین چشه
که ماری مثل چی از پلها اومد پایین و همونجور جیغ بنفش میزد و صده بار افتاد (اخییی 😂)
اجوما پشت سر ماری اومد پایین
ماری پرید بغل یونگی و یونگی برای استایل بغلش کرد
کوک: اوووووو😗
اجوما: دخترم وایسااااا
یونگی: چیشد
ماری: اعنکبوتتت(🕷🕸درست؟؟؟ 😂😂)
یونگی: تو بخاطر ی اعنکبوت اینجوری جیغ میزدی؟ 😐
(کوک بچم از خند ترکیده پخش زمین شد😂)
ماری: ار تازز موشم(🐀) بودددد😖
یونگی: دختریه ترسو(بزور جلوی خندشو گرفته😂)
ماری : بزارم زمین
یونگی: اوک و ماری رو ول میکن و ماری میوفت
ماری: اخخخ🤕گفتم بزارم زمین نگفتم که بندازم
کوک:هیونگ بدبختو ناقص کردی😂
ماری: این کیه(کوکومیگ)
یونگی: جنگکوک رفیقم ☺️
کوک:جنگکوک رفیقم (ادایی یونگی رو در میار)
یونگی: عععع کوک 😂
کوک: خوب شومااا😒😂
ماری: بیون ماریا هستم میتونی ماری صدام کنی
کوک: چی بیون😳
ماری: اار میشناسیم😂(نظرش این ک منو میشناسی)
کوک: ن اما اشناس
یونگی: برای منم
ماری: حتماً تو زندگیه قبلی مامانتون بودم🤣
یونگی: 😂😂
کوک: حتماً 😅
اجومااا نمیخواید بیاید غذا بوقولین(بخورین)
(ویو ادمین)
مگ الان صب نبودددددد😐🤣🤣
۴.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.