دختر خوانده ی هیولا پارت پنجم
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت پنج•••
"الیزابت"
من و امی جلوی در همون خونه ای بودیم که بابا گفته بود.
در باز شد و با یه خارپشت سفید روبرو شدیم.
امی و اون بهم سلام دادن.
گفت: این خانوم کوچولو کیه؟
امی- داستانش طولانیه.
از جلوی در کنار رفت و منو امی وارد خونه شدیم. خونه خیلی بزرگ بود و پر از سر و صدا.
هیشکیو نمیشناختم. چسبیده بودم به امی.
یه خارپشت آبی جلو روم وایساده بود: اوو سلام.
امی- سلام.
گفت: بالاخره اومدی؟ و این کوچولو کیه؟
امی- اسمش الیزابته.
خم شد و خودشو هم قد من کرد: سلام الیزابت کوچولو. لبخند بزرگی زد.
- س.. سلام.
نشستم روی مبل. خیلی شلوغ بود.
یه خفاش و یه مورچه خوار، یه روباه و چهارتا خارپشت..
سر و صدا کم شد و همه جمع شدن کنار من.
امی- میتونی تعریف کنی که چرا میخواستی بیای اینجا؟
•••پارت پنج•••
"الیزابت"
من و امی جلوی در همون خونه ای بودیم که بابا گفته بود.
در باز شد و با یه خارپشت سفید روبرو شدیم.
امی و اون بهم سلام دادن.
گفت: این خانوم کوچولو کیه؟
امی- داستانش طولانیه.
از جلوی در کنار رفت و منو امی وارد خونه شدیم. خونه خیلی بزرگ بود و پر از سر و صدا.
هیشکیو نمیشناختم. چسبیده بودم به امی.
یه خارپشت آبی جلو روم وایساده بود: اوو سلام.
امی- سلام.
گفت: بالاخره اومدی؟ و این کوچولو کیه؟
امی- اسمش الیزابته.
خم شد و خودشو هم قد من کرد: سلام الیزابت کوچولو. لبخند بزرگی زد.
- س.. سلام.
نشستم روی مبل. خیلی شلوغ بود.
یه خفاش و یه مورچه خوار، یه روباه و چهارتا خارپشت..
سر و صدا کم شد و همه جمع شدن کنار من.
امی- میتونی تعریف کنی که چرا میخواستی بیای اینجا؟
۲.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.