ته:ممنون آجوما
ته:ممنون آجوما
سلام ارومی کردم و روی صندلی نشستم از آجوما بابت غذا تشکر کردم و شروع کردم به خوردن بلند شدم یکم از شیر آب ولرم باز کنم
ته:کجا؟
ات: میخوام یکم آب ولرم بخورم
ته: بشین
نشستم تهیونگ اجوما رو صدا کرد و گفت که آب ولرم بیاره
ات:خودم میتونستم انجام بدم
تهونگ قاشق رو گذاشت کنار بشقاب گفت : ات ببین من نمیخوام عصبی بشم ولی کارات هی عصبیم میکنه
ات: من خودم میتونستم آب بیارم چرا به آجوما بگم
ته: منو...عصبی...نکن(اخرشو بلند میگه)
یادم میاد..اره وقتی سرم داد میزنن اون صحنه های بد وقتی منو میزدن وقتی موهامو میکشیدن یا وقتی ...ها . به خودم اومدم دیدم
ته نیس
آجوما:دخترم ما کارا رو انجام میدیم نیاز نیس تو کاری کنی
ویو تهیونگ
سرش داد زدم دیدم سرش رو انداخته پایین و هیچی نمیگه بلند شدم رفتم حیاط سیگارم رو روشن کردم و کشیدمش از پنجره به خونه نگا کردم دیدم اجوما یه چیزی گفت بلند شد رفت توی اتاقش
اوفففف
رفتم خونه
ته:اجوما به ات بگو بخوابه من توی اتاق کار، کار دارم
آجوما:چشم
تق تق
در اتاق زده شد داشتم به آینه نگا میکردم گفتم بله اجوما بود گفتم بیاد تو گفت اقای تهیونگ میگه بخوابم رفتم خوابیدم یه لحظه به ساعت نگا کردم دیدم 9 شبه....سیاهی
فردا بلند شدم یه خانومی رو جلوم دیدم ترسیده گفت سلام من خانم هانا هستم من دستیار شخصی شما و بادیگارد شما هستم
دینگ دینگ
خانم:لطفا بلند شید تا برنامه رو پیش بریم
ات:چشم
خلاصه همه ی کار ها رو انجام داد رسید به خونه
خانم: خسته نباشید فردا دوباره میبینمتون
ات:ممنونم
یک هفته همینطور گذاشت بعضی وقتا یادم میره لباس یا موهامو درست کنم که تهیونگ عصبی میشه
سلام ارومی کردم و روی صندلی نشستم از آجوما بابت غذا تشکر کردم و شروع کردم به خوردن بلند شدم یکم از شیر آب ولرم باز کنم
ته:کجا؟
ات: میخوام یکم آب ولرم بخورم
ته: بشین
نشستم تهیونگ اجوما رو صدا کرد و گفت که آب ولرم بیاره
ات:خودم میتونستم انجام بدم
تهونگ قاشق رو گذاشت کنار بشقاب گفت : ات ببین من نمیخوام عصبی بشم ولی کارات هی عصبیم میکنه
ات: من خودم میتونستم آب بیارم چرا به آجوما بگم
ته: منو...عصبی...نکن(اخرشو بلند میگه)
یادم میاد..اره وقتی سرم داد میزنن اون صحنه های بد وقتی منو میزدن وقتی موهامو میکشیدن یا وقتی ...ها . به خودم اومدم دیدم
ته نیس
آجوما:دخترم ما کارا رو انجام میدیم نیاز نیس تو کاری کنی
ویو تهیونگ
سرش داد زدم دیدم سرش رو انداخته پایین و هیچی نمیگه بلند شدم رفتم حیاط سیگارم رو روشن کردم و کشیدمش از پنجره به خونه نگا کردم دیدم اجوما یه چیزی گفت بلند شد رفت توی اتاقش
اوفففف
رفتم خونه
ته:اجوما به ات بگو بخوابه من توی اتاق کار، کار دارم
آجوما:چشم
تق تق
در اتاق زده شد داشتم به آینه نگا میکردم گفتم بله اجوما بود گفتم بیاد تو گفت اقای تهیونگ میگه بخوابم رفتم خوابیدم یه لحظه به ساعت نگا کردم دیدم 9 شبه....سیاهی
فردا بلند شدم یه خانومی رو جلوم دیدم ترسیده گفت سلام من خانم هانا هستم من دستیار شخصی شما و بادیگارد شما هستم
دینگ دینگ
خانم:لطفا بلند شید تا برنامه رو پیش بریم
ات:چشم
خلاصه همه ی کار ها رو انجام داد رسید به خونه
خانم: خسته نباشید فردا دوباره میبینمتون
ات:ممنونم
یک هفته همینطور گذاشت بعضی وقتا یادم میره لباس یا موهامو درست کنم که تهیونگ عصبی میشه
۸.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.