Pt 16
Pt 16
گیر افتادم
جیمین:اسمم جیمینه
ا/ت:خشبختم جیمین.. واای ساعتت، دیرم شده دیگه جیمین من باید برمم
جیمین: انقدر زود؟
نگاهی به ساعتش انداخت
جیمین:هومم هنوز زوده که
ا/ت:میدونی راستش من خونه تنها زندگی میکنم برای همین گفتم فک کنم... گربم
جیمین:گربه؟
ا/ت:ارع حتما گربم همه جارو بهم میریزه من باید برم باش فردا توی مدرسه همو میبینیم
جیمین:ب. باش
ا/ت:خداحافظ
بدون اینکه اون بهم چیزی بگه سریع رفتم
جیمین(نیش خند)
ا/ت:وای وای ریدم ریدم باید میدونستم ک نباید بیا...
(خشکم زد)
جونگ کوک:چ جالب تو هم اینجایی!
ا/ت:نه
سریع فرار کردم اونم داشت دنبالم میومد خیلی وحشتناکه!
با تمام سرعت داشتم فرار میکردم اما اون خیلی سریعه!!
ا/ت:کمک کمک(داد)
پام ب یه چیزی خورد افتادم!
ا/ت:(جیغ)
جونگ کوک:(نیش خند) از من فرار میکنی؟ از کی تاحالا؟
داشت اروم اروم میومد سمتم
خواستم بلند شم که پام پیج خورده بود
جونگ کوک(خنده)
بلخره تونستم بلند شم
و همون لحظه جونگ کوک چاقو...
ا/ت:هااا
جونگ کوک:(تو هیچوقت نباید توی اون اتاق میرفتی ا/ت(خم گوشم)
ا/ت:بزور نفس میکشیدم
چاقو رو از شکمم در اورد
(و سیاهی مطلق)
ا/ت:م. مامان؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
مامان:گزینه درست رو انتخاب کن دخترم!
ا/ت:مامان چی میگی؟
مامان:ما میخوایم تورو ببینیم این حق تو نیست که اینجا.. بمیری!
ا/ت:مامان داری چی می..
چشمام باز کردم
سقف! ی چیزی دیگه!
ا/ت:ها.. من کجام.. اخ شکمم...
یهو سر عقل اومدم
ا/ت:من.. من نمردم اما جونگ کوک منو...
ا/ت:ته. تهیونگ؟
خوابش برده بود نگار اون منو اورده بود بیمارستان
میخواستم بلندش کنم که یادم اومد اینم یکی از همون ادم هایی مث جونگ کوکه!
اروم اروم بلند شدم خواستم برم که بیدار شد
تهیونگ:ا/ت! به هوش اومدی؟!
ا/ت:خفه شو!!
تهیونگ:چ. چیشده؟
ا/ت: تو که میخواستی منو بکشی چرا پس نجاتم دادی ها؟ چرا؟ بعد فک میکنی در حقم خوبی کردی؟
تهیونگ:ا/ت به حرفام گوش کن
ا/ت:چیه جونگ کوک تورو فرستاده تا کار منو تموم کنی یه سره؟! اما نمیتونی!!
تهیونگ:اروم باش ا/ت توضیح میدم
ا/ت:چ توصیحی؟.. اخ جای زخمم درد میکنه
تهیونگ :ا/ت اروم باش به زخمت فشار نیار خواهش میکنم
ا/ت:گمشو فقط گمشو
تهیونگ:ولی..
ا/ت:گمشوو(داد)
تهیونگ:باش من از اینجا میرم مواظب خودت باش(ناراحت)
نشستم روی میز و داشتم فکر میکردم
چرا داره اینجوری میشه من چاقو خوردم و داشتم میمردم!
یه چند تا مافیا دنبال منن که بکشنم
اما مگه من کاره اشتباهی کردم تنها اشتباهم این بود که به حرف مامان و سوک هون گوش نکردم!...
چطور شد؟
هی حمایتم کن!
گیر افتادم
جیمین:اسمم جیمینه
ا/ت:خشبختم جیمین.. واای ساعتت، دیرم شده دیگه جیمین من باید برمم
جیمین: انقدر زود؟
نگاهی به ساعتش انداخت
جیمین:هومم هنوز زوده که
ا/ت:میدونی راستش من خونه تنها زندگی میکنم برای همین گفتم فک کنم... گربم
جیمین:گربه؟
ا/ت:ارع حتما گربم همه جارو بهم میریزه من باید برم باش فردا توی مدرسه همو میبینیم
جیمین:ب. باش
ا/ت:خداحافظ
بدون اینکه اون بهم چیزی بگه سریع رفتم
جیمین(نیش خند)
ا/ت:وای وای ریدم ریدم باید میدونستم ک نباید بیا...
(خشکم زد)
جونگ کوک:چ جالب تو هم اینجایی!
ا/ت:نه
سریع فرار کردم اونم داشت دنبالم میومد خیلی وحشتناکه!
با تمام سرعت داشتم فرار میکردم اما اون خیلی سریعه!!
ا/ت:کمک کمک(داد)
پام ب یه چیزی خورد افتادم!
ا/ت:(جیغ)
جونگ کوک:(نیش خند) از من فرار میکنی؟ از کی تاحالا؟
داشت اروم اروم میومد سمتم
خواستم بلند شم که پام پیج خورده بود
جونگ کوک(خنده)
بلخره تونستم بلند شم
و همون لحظه جونگ کوک چاقو...
ا/ت:هااا
جونگ کوک:(تو هیچوقت نباید توی اون اتاق میرفتی ا/ت(خم گوشم)
ا/ت:بزور نفس میکشیدم
چاقو رو از شکمم در اورد
(و سیاهی مطلق)
ا/ت:م. مامان؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
مامان:گزینه درست رو انتخاب کن دخترم!
ا/ت:مامان چی میگی؟
مامان:ما میخوایم تورو ببینیم این حق تو نیست که اینجا.. بمیری!
ا/ت:مامان داری چی می..
چشمام باز کردم
سقف! ی چیزی دیگه!
ا/ت:ها.. من کجام.. اخ شکمم...
یهو سر عقل اومدم
ا/ت:من.. من نمردم اما جونگ کوک منو...
ا/ت:ته. تهیونگ؟
خوابش برده بود نگار اون منو اورده بود بیمارستان
میخواستم بلندش کنم که یادم اومد اینم یکی از همون ادم هایی مث جونگ کوکه!
اروم اروم بلند شدم خواستم برم که بیدار شد
تهیونگ:ا/ت! به هوش اومدی؟!
ا/ت:خفه شو!!
تهیونگ:چ. چیشده؟
ا/ت: تو که میخواستی منو بکشی چرا پس نجاتم دادی ها؟ چرا؟ بعد فک میکنی در حقم خوبی کردی؟
تهیونگ:ا/ت به حرفام گوش کن
ا/ت:چیه جونگ کوک تورو فرستاده تا کار منو تموم کنی یه سره؟! اما نمیتونی!!
تهیونگ:اروم باش ا/ت توضیح میدم
ا/ت:چ توصیحی؟.. اخ جای زخمم درد میکنه
تهیونگ :ا/ت اروم باش به زخمت فشار نیار خواهش میکنم
ا/ت:گمشو فقط گمشو
تهیونگ:ولی..
ا/ت:گمشوو(داد)
تهیونگ:باش من از اینجا میرم مواظب خودت باش(ناراحت)
نشستم روی میز و داشتم فکر میکردم
چرا داره اینجوری میشه من چاقو خوردم و داشتم میمردم!
یه چند تا مافیا دنبال منن که بکشنم
اما مگه من کاره اشتباهی کردم تنها اشتباهم این بود که به حرف مامان و سوک هون گوش نکردم!...
چطور شد؟
هی حمایتم کن!
۱۳.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.