خنده گریه
#خنده_گریه
تا حالا شده همرمان بغض کنی ولی از شدتِ بُهت خندت بگیره..
خیلی سختِ لحظهاش ندونی که به خودت بخندی یا که به حرفِ طرف بشینی زار بزنی..
امروز دقیقا این حالت رو تو یه لحظهی بُهت تجربه کردم..
جایی که خواهرم حرفِ دلشُ زد..
دخترعموم ناباوریش رو از نوشتهام..
_خودت نوشتی؟؟O_o
+اوهوم..(:
_مطمئنی..!!
+آره دیگه..-_-
*منم میگم شاید این ور اون وری اختلاص رفته..
+o_O
_نوشتهای از گذشته..تیکه از نوشتهی یکی دیگه..یا شایدم از رمانی نوشتی..!!
+من فقط احساساتم رو به حرف میارم تا حالا هم از کسی یه تیکه کلمه هم نبردم..(:
{)٬:}
_ولی احسنت اگه خودت نوشتی عالیه برام بفرس تا پخشش کنم..
+قفلشون کردم که کسی نخونِ تو میگی بده به بقیه بفرستم..!!
تو بهتِ این بودم خواهری که نوشتههام رو کپی میکرد و باورم نداشت..
دخترعمویی که منو میشناخت ولی بم شک کرد..!!
ناشناختهتر از اونی دراومدم تو چشم دیگران که تصورش رو نمیکردم..
یه تجربه شد که دیگه یادداشتهام رو به هیچ کس ندم..
میذارمش به حسابِ #درد_و_دل..!!!
11/05
ربع ساعت به نصفِ شب
تا حالا شده همرمان بغض کنی ولی از شدتِ بُهت خندت بگیره..
خیلی سختِ لحظهاش ندونی که به خودت بخندی یا که به حرفِ طرف بشینی زار بزنی..
امروز دقیقا این حالت رو تو یه لحظهی بُهت تجربه کردم..
جایی که خواهرم حرفِ دلشُ زد..
دخترعموم ناباوریش رو از نوشتهام..
_خودت نوشتی؟؟O_o
+اوهوم..(:
_مطمئنی..!!
+آره دیگه..-_-
*منم میگم شاید این ور اون وری اختلاص رفته..
+o_O
_نوشتهای از گذشته..تیکه از نوشتهی یکی دیگه..یا شایدم از رمانی نوشتی..!!
+من فقط احساساتم رو به حرف میارم تا حالا هم از کسی یه تیکه کلمه هم نبردم..(:
{)٬:}
_ولی احسنت اگه خودت نوشتی عالیه برام بفرس تا پخشش کنم..
+قفلشون کردم که کسی نخونِ تو میگی بده به بقیه بفرستم..!!
تو بهتِ این بودم خواهری که نوشتههام رو کپی میکرد و باورم نداشت..
دخترعمویی که منو میشناخت ولی بم شک کرد..!!
ناشناختهتر از اونی دراومدم تو چشم دیگران که تصورش رو نمیکردم..
یه تجربه شد که دیگه یادداشتهام رو به هیچ کس ندم..
میذارمش به حسابِ #درد_و_دل..!!!
11/05
ربع ساعت به نصفِ شب
۹۸۴
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.