پارت
پارت ۲
بابام از شدت عصبانیت سرخ شده بود و طوری نگام میکرد که از ترس نمیتونستم تکون بخورم خیلی وحشت کرده بودم و آروم گفته
بابا توضیح میدم م......
که یهو با سیلی محکم بابام حرفم نا تموم موند و محکم افتادم زمین
( بچه ها از این جا به بعد همه حرف های نامجون با عربدست داد نه ها عربده)
نامی.خفه شو دختره ی عوضی معلوم هست کدوم گوری بودی با چند تا پسر بودی
بابا من با هیچ پسری نبودم گوش کنید اینقدر قضاوتم نکنید ( با بقض)
نامی. خفه شو به چه جرعتی جواب منو میدی هرزه
بابا یه لحظه آروم باش( یه کوچولو بلند)
نامی. خفه شو چطور به خودت اجازه میدی صداتو رو من بلند کنی ها...
و بعدش رزی رو برد اتاق شکنجه و دیگه خودتون خوندید...
(فلش بک به زمان حال)
ویو رزی:
عمو هام دوستم دارن( اعضا رو میگه) و همیشه طرفمو میگیرن ولی حریف بابام نمیشن آخه منکه انتخواب نکردم به دنیا بیام چرا اینکارو می کنه تنها کلمه هایی که بابا بهم گفته اینان: سربار_ قاتل_ کاش جای مادرت میمردی_ امیدوارم زودتر بمیری _ کاش اصلا به دنیا نمیومدی_. فقط این هارو ازش شنیدم اون هیچ وقت تو این ۱۴ سال منو دخترم یا عزیزم صدا نکرده یادمه یه بار که تصادف کرده بودم بجز عموهام کسه دیگه نیومده بود حتی بابام قلبم تیکه تیکه شد واقعا خسته شدم چی میشد به دنیا نمویومدم
چطور بود؟ نظرتور رو بگید.
بابام از شدت عصبانیت سرخ شده بود و طوری نگام میکرد که از ترس نمیتونستم تکون بخورم خیلی وحشت کرده بودم و آروم گفته
بابا توضیح میدم م......
که یهو با سیلی محکم بابام حرفم نا تموم موند و محکم افتادم زمین
( بچه ها از این جا به بعد همه حرف های نامجون با عربدست داد نه ها عربده)
نامی.خفه شو دختره ی عوضی معلوم هست کدوم گوری بودی با چند تا پسر بودی
بابا من با هیچ پسری نبودم گوش کنید اینقدر قضاوتم نکنید ( با بقض)
نامی. خفه شو به چه جرعتی جواب منو میدی هرزه
بابا یه لحظه آروم باش( یه کوچولو بلند)
نامی. خفه شو چطور به خودت اجازه میدی صداتو رو من بلند کنی ها...
و بعدش رزی رو برد اتاق شکنجه و دیگه خودتون خوندید...
(فلش بک به زمان حال)
ویو رزی:
عمو هام دوستم دارن( اعضا رو میگه) و همیشه طرفمو میگیرن ولی حریف بابام نمیشن آخه منکه انتخواب نکردم به دنیا بیام چرا اینکارو می کنه تنها کلمه هایی که بابا بهم گفته اینان: سربار_ قاتل_ کاش جای مادرت میمردی_ امیدوارم زودتر بمیری _ کاش اصلا به دنیا نمیومدی_. فقط این هارو ازش شنیدم اون هیچ وقت تو این ۱۴ سال منو دخترم یا عزیزم صدا نکرده یادمه یه بار که تصادف کرده بودم بجز عموهام کسه دیگه نیومده بود حتی بابام قلبم تیکه تیکه شد واقعا خسته شدم چی میشد به دنیا نمویومدم
چطور بود؟ نظرتور رو بگید.
- ۶.۴k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط