(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۳۲
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۳۲
ویو ا/ت :
کارامو کردم و از خونه هوسوک رفتم بیرون
به میونگ گفته بودم کاراشو بکنه تا برم دنبالش بریم خونه مامانم
یه شلوار لی بگ پوشیدم با یه لباس مردونه سفید
یه نگهبان هم دنبالمون بود برای احتیاط
.......
.............
ا/ت : میونگ آماده شدی
میونگ : صبر کن الان میام
....
....
میونگ : خب بریم
ا/ت : بریم
....
فقط میونگ این چند مدت به مامانم چی گفتی
میونگ : گفتم کار داری و سرت شلوغه
همینارو مجبور شدم به جیمین هم بگم ...هوفف
ا/ت : خب نگا ببین من رفته بودم خارج کشور برای تاسیس یه شرکت دیگه اونجا و الان موفق نشدم
خوب
میونگ : اوکی
ا/ت : سوتی ندیا
میونگ : باشه
.....
...........
ا/ت : رسیدیم ..
استرس دارم
دینگ دینگ
م ا/ت : بله
میونگ : منم خاله
م ا/ت : بیا تو دخترم
...
ویو ا/ت : رفتیم تو ...مامانم تا منو دید کوپ کرد
م ا/ت : ا/تت دخترم
* و اومد بغل ا/ت
م ا/ت : کجا بودی
بیا تو بشین همه چیو برام تعریف کن
ا/ت : باشه اما قبلش میخام برم اتاقم
.....
ویو ا/ت : رفتم اتاقم
میونگ پایین بود
..
چقدر دلم برا اینجا تنگ شده بود
۲۰ دقیقه بعد/
رفتم پایین کنار مامانم نشستم و براش تعریف کردم که آره اونجا بودم سرم شلوغ بود
خیلی کار کردم ولی موفق نشدم (آره جون عمت😂)
م ا/ت : اشکال نداره ...
ولی ازت دلخورم چرا هیچی نگفتی
ا/ت : یهویی شد دیگه
....
مامان من باید برم یه سر به شرکت هم بزنم
اونجا کار دارم
م ا/ت : باشه شب بیا خونه
ا/ت : عامممم... مامانم شاید شرکت موندم
م ا/ت : هوففف مشکوک شدی ا/ت
کاری که نمیکنی
ا/ت : مامانننن....من رفتم
میونگ بریم دیگه
میونگ : اومدم ...ممنون خاله
م ا/ت : مراقب خودتون باشید
..........
.....
ا/ت : خب بریم شرکت
...
شرکت/
دلا : ححح خانمممممم دلم براتون تنگ شده بود
*میره بغل ا/ت
ا/ت : اووووههه .... اره منم دلم برات تنگ شده بود
جیمین : دلاااااا چیشد پسسس این پرونده هااااا
دلا : اووو الان براتون میارم رییس
دلا : رییس پارک خیلی عصبانین
خیلی مشکل توی شرکت داریم
ا/ت : یعنی چی؟
دلا : خودتون باید ببنید
....
ا/ت : جیمین چی شده
جیمین : اووووه ا/ت
خوب شد اومدی من واقعا بدون تو نمیتونم
همه ی مدل هامون قردادمون رو قط کردن چون یه سه روز پول براشون دیر ریخته شده
فقط کیم میسو نرفتن
ا/ت : یعنییی چییی
دلا همراهم بیا و همه ی پرونده هارو برام بیار
میونگ : ا/ت من میرم با جیمین حرف بزنم
ا/ت : اره برو ... یه کم خیلی عصبانیه
میونگ : اهوم
ویو ا/ت :
کارامو کردم و از خونه هوسوک رفتم بیرون
به میونگ گفته بودم کاراشو بکنه تا برم دنبالش بریم خونه مامانم
یه شلوار لی بگ پوشیدم با یه لباس مردونه سفید
یه نگهبان هم دنبالمون بود برای احتیاط
.......
.............
ا/ت : میونگ آماده شدی
میونگ : صبر کن الان میام
....
....
میونگ : خب بریم
ا/ت : بریم
....
فقط میونگ این چند مدت به مامانم چی گفتی
میونگ : گفتم کار داری و سرت شلوغه
همینارو مجبور شدم به جیمین هم بگم ...هوفف
ا/ت : خب نگا ببین من رفته بودم خارج کشور برای تاسیس یه شرکت دیگه اونجا و الان موفق نشدم
خوب
میونگ : اوکی
ا/ت : سوتی ندیا
میونگ : باشه
.....
...........
ا/ت : رسیدیم ..
استرس دارم
دینگ دینگ
م ا/ت : بله
میونگ : منم خاله
م ا/ت : بیا تو دخترم
...
ویو ا/ت : رفتیم تو ...مامانم تا منو دید کوپ کرد
م ا/ت : ا/تت دخترم
* و اومد بغل ا/ت
م ا/ت : کجا بودی
بیا تو بشین همه چیو برام تعریف کن
ا/ت : باشه اما قبلش میخام برم اتاقم
.....
ویو ا/ت : رفتم اتاقم
میونگ پایین بود
..
چقدر دلم برا اینجا تنگ شده بود
۲۰ دقیقه بعد/
رفتم پایین کنار مامانم نشستم و براش تعریف کردم که آره اونجا بودم سرم شلوغ بود
خیلی کار کردم ولی موفق نشدم (آره جون عمت😂)
م ا/ت : اشکال نداره ...
ولی ازت دلخورم چرا هیچی نگفتی
ا/ت : یهویی شد دیگه
....
مامان من باید برم یه سر به شرکت هم بزنم
اونجا کار دارم
م ا/ت : باشه شب بیا خونه
ا/ت : عامممم... مامانم شاید شرکت موندم
م ا/ت : هوففف مشکوک شدی ا/ت
کاری که نمیکنی
ا/ت : مامانننن....من رفتم
میونگ بریم دیگه
میونگ : اومدم ...ممنون خاله
م ا/ت : مراقب خودتون باشید
..........
.....
ا/ت : خب بریم شرکت
...
شرکت/
دلا : ححح خانمممممم دلم براتون تنگ شده بود
*میره بغل ا/ت
ا/ت : اووووههه .... اره منم دلم برات تنگ شده بود
جیمین : دلاااااا چیشد پسسس این پرونده هااااا
دلا : اووو الان براتون میارم رییس
دلا : رییس پارک خیلی عصبانین
خیلی مشکل توی شرکت داریم
ا/ت : یعنی چی؟
دلا : خودتون باید ببنید
....
ا/ت : جیمین چی شده
جیمین : اووووه ا/ت
خوب شد اومدی من واقعا بدون تو نمیتونم
همه ی مدل هامون قردادمون رو قط کردن چون یه سه روز پول براشون دیر ریخته شده
فقط کیم میسو نرفتن
ا/ت : یعنییی چییی
دلا همراهم بیا و همه ی پرونده هارو برام بیار
میونگ : ا/ت من میرم با جیمین حرف بزنم
ا/ت : اره برو ... یه کم خیلی عصبانیه
میونگ : اهوم
۶۶.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.