(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۳۱
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۳۱
ویو هوسوک /
رفتم داخل
رو صندلی پشت میز کلافه نشسته بود
هوسوک : ....
خب....
تهیونگ : .....
هوسوک : رییستون کجاس دست راست رییس
تهیونگ :
.........
به نظرت چرا من دست راستشم
چون خودش توی هیچ کدوم از قراردادا نیاد تا کسی نشناسدش پس فقط من میدونم اون کیه و به این راحتیا جاشو بهتون نمیگم
هوسوک : هوفف
*دستشو توی موهاش میکشه
اقای کیم ببینید
تهیونگ : الان شدم آقای کیم
هه قبلنا بهم میگفتی تهیونگ که
هوسوک : ببینید آقای کیم شما باید همکاری کنید تا از جرمتون کم کنیم
تهیونگ : گمشو بابا...
هوسوک : ....
نظرت عوض شد بهم خبر بده
تهیونگ : برو بابا
.....
فکر کردی من اینجا میمونم
خانم دست روی دست نمیزاره تا تو اونو گیرش بندازی
هوسوک : هوففف چجوری شستشو مغزیت داده این زن
تهیونگ : مطمئن باش میارتم بیرون
.....
حالا با هر دلیلی شاید با ا/ت
*هوسوک عصبی میشه
هوسوک : اسم ا/ت و به زبون نیار
تهیونگ : باشه ...
از بابات بگم برات
هوسوک : .......
تهیونگ : اوکی یچی بدون پدر تو از رییس من اون موادا رو میگرفت هوسوک شی
............
راستش فکر میکردم توهم قراره اونجوری بشی
.....
شبیه بابات
هوسوک : خفههه باباااا (با داد همه این جمله هارو میگه)
مردیکه عوضی قصد عصبی کردن منو داری... اره.؟
من هیچ وقت مثل اون عوضی نمیشم
۳ ساله عین چی دنبال این پرونده کوفتیم تا تو و اون زنیکه ی هر*زه رو گیر بندازم ولی به هر نحوی فرار کردین
الان که دست راست خانممم اومده تو چنگم به این راحتیا ولت نمیکنم آقای کیم
تهیونگ : درست صحبت کن
هوسوک : هعی سعی دارم با توعه لاشی درست صحبت کنم نمیشههه
......
ههه
باشه صبر میکنم تا اون سلیطه خودش بیاد تو دامم
تهیونگ : هیچ غلطی نمیتونی بکنی
*هوسوک میره بیرون و در و خیلی محکم میکوبه بهم
لایک : ۳۰
کامنت : ۴۵
ویو هوسوک /
رفتم داخل
رو صندلی پشت میز کلافه نشسته بود
هوسوک : ....
خب....
تهیونگ : .....
هوسوک : رییستون کجاس دست راست رییس
تهیونگ :
.........
به نظرت چرا من دست راستشم
چون خودش توی هیچ کدوم از قراردادا نیاد تا کسی نشناسدش پس فقط من میدونم اون کیه و به این راحتیا جاشو بهتون نمیگم
هوسوک : هوفف
*دستشو توی موهاش میکشه
اقای کیم ببینید
تهیونگ : الان شدم آقای کیم
هه قبلنا بهم میگفتی تهیونگ که
هوسوک : ببینید آقای کیم شما باید همکاری کنید تا از جرمتون کم کنیم
تهیونگ : گمشو بابا...
هوسوک : ....
نظرت عوض شد بهم خبر بده
تهیونگ : برو بابا
.....
فکر کردی من اینجا میمونم
خانم دست روی دست نمیزاره تا تو اونو گیرش بندازی
هوسوک : هوففف چجوری شستشو مغزیت داده این زن
تهیونگ : مطمئن باش میارتم بیرون
.....
حالا با هر دلیلی شاید با ا/ت
*هوسوک عصبی میشه
هوسوک : اسم ا/ت و به زبون نیار
تهیونگ : باشه ...
از بابات بگم برات
هوسوک : .......
تهیونگ : اوکی یچی بدون پدر تو از رییس من اون موادا رو میگرفت هوسوک شی
............
راستش فکر میکردم توهم قراره اونجوری بشی
.....
شبیه بابات
هوسوک : خفههه باباااا (با داد همه این جمله هارو میگه)
مردیکه عوضی قصد عصبی کردن منو داری... اره.؟
من هیچ وقت مثل اون عوضی نمیشم
۳ ساله عین چی دنبال این پرونده کوفتیم تا تو و اون زنیکه ی هر*زه رو گیر بندازم ولی به هر نحوی فرار کردین
الان که دست راست خانممم اومده تو چنگم به این راحتیا ولت نمیکنم آقای کیم
تهیونگ : درست صحبت کن
هوسوک : هعی سعی دارم با توعه لاشی درست صحبت کنم نمیشههه
......
ههه
باشه صبر میکنم تا اون سلیطه خودش بیاد تو دامم
تهیونگ : هیچ غلطی نمیتونی بکنی
*هوسوک میره بیرون و در و خیلی محکم میکوبه بهم
لایک : ۳۰
کامنت : ۴۵
۱۹.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.