خسته ام خسته برایم غزلی ناب بخوان

خسته ام خسته ، برایم غزلی ناب بخوان !
غزلی ناب برای من ِبی خواب بخوان !

خسته ام خسته همین درد کمی نیست عزیز !
چاره ی درد مرا غیر ِغزل چیست عزیز !؟

نَفَسم سردتر از آخر ِپاییز شده است
صورتم زردتر از برگ ِزمین ریز شده است

شده ام نامه ی ناخوانده که برگشت زدند
اُف بر آن نامه رسانها ، چه کلاغند و بدند !

فال ِدر قهوه ی من ، خنجر تاتار آمد
سینه ای زخمتر از سینه ی عطار آمد

تکّه تکّه شده آن هیچتر از هیچ منم
در گلو مانده همان بُغض ِگلوپیچ منم

منم آن جُرم ِنکرده که به دارش کردند
به تنش سنگ زدند و لَت و پارش کردند

زیر ِلب ذکر ِغزل گفتم و خاموش شدم
سر به زانو زده با خویش همآغوش شدم

خسته ام خسته ، شما خسته نباشی گل من !
مثل یک غنچه که لب بسته نباشی گل من !

گُم شده خاطره ام ، خاطره ها را رو کن !
به سر ِذوق بیا ، شعر ِمرا جادو کن !

به شب ِشعر ِمزارم غزل از یاس بریز !
بِنِشین ! حرف بزن ! یک بغل احساس بریز !
دیدگاه ها (۳)

کمی از روزهای خوبمان را نگه داشته ام برای مبادا،بغل پنجره ای...

"‌﷽ مهربانا !قسم به روزها و شبهای نورانیتنمیدانم چقدر زنده ا...

خدایا!ما درد مشترک داریممن هم مثل خودت، تنهای تنهامخدایا!این...

آشپزخانه سنگر است،یک سنگرِ زنانه.سنگری که زن را پناه میشود.آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط