لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم

لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم

خوب می دانی که من با عشوه ای خامت شدم

کاش می شد با غزل یک جرعه مهمانم کنی

نیست انگاری دلت با من، که درمانم کنی

من که از چشمان مست تو غزل خوان گشته ام

هر دری را غیر تو بر روی این دل بسته ام

منتظر ماندم که شاید یک نظر بر من کنی

ترسم اندوه مرا از کاه چون خرمن کنی

خمره ای دارد دلم، از آب انگور تو پُر

خمره را بگشودم و اشعار من شد همچو دُرّ

شد شکر ریز از لبت لبهای گرم مست من

مثنوی سر ریز شد با یک قلم در دست من. . .
من هوا را بی نفسهای "تو" حاشا می کنم
تار و پود عشق را در "تو" تماشا می کنم
بیقراری دل من خنده ی شیرین "تو"....
بیستون سهل است من فرهاد رسوا می کنم
انتظار وصل دارم از شراب چشم "تو"
هی بگو فردا و فردا،باز هم امروز ،فردا می کنم
می بریز و مست تر کن باده ی عشق مرا
کاین دل مجنون به یکباره،فدای ناز لیلا می کنم
گر نیندازی نظر بر این دل بی تاب ما
زندگی را بی نگاه های "تو" منها میکنم....!
دیدگاه ها (۱)

«شبهه» چرا نمی‌گیم مرگ بر عربستان؟ چطور می‌گیم مرگ بر اسرایی...

داداشم منو دید تو خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خون...

قهربودیم درحال نمازخوندن بود...نمازش که تموم شد هنوزپشت به ا...

قهربودیم درحال نمازخوندن بود...نمازش که تموم شد هنوزپشت به ا...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط