خون اشام کیوت پارت ۱۸

نمیدونم چی شد یکدفعه
از زبان لینا:
جیمین قبول نمیکرد خونم بخوره حالش خیلی بد بود..دیدم دستشو گاز زد
+ به خودت صدمه نزننننن
خیلی لجباز بود..
+اگه خونمو نخوری دیگه باهات صحبت نمیکنم
دیدم با تردید اومد سمتم و دندون های نیشش رو توی گردنم فرو کرد..
+ اخ
خیلی درد داشت..پاهام جون نداشتن
چشمام کم کم سیاهی رفت
از زبان جیمین:
دیدم لینا داره میوفته که سریع گرفتمش و بردم توی اتاق خودم و روی تخت گذاشتمش..
دست خودم نبود خونش خیلی شیرین بود...
خیلی وقت بود که خون انسان نخورده بودم..
لینا که روی تختم بود خودم رفتم و روی کاناپه خوابیدم.
(پرش زمانی به فردا ساعت ۱۰ صبح)
از زبان لینا:
با سردرد وحشتناک از خواب بلند شدم
+یا خدا اینجا کجاس...من توی اتاق جیمین چه غلطی میکنم؟؟
یکدفعه همه چی مثل فیلم از جلو چشمام رد شد. رفتم جلو اینه و گردنمو نگاه کردم.
+ چی؟! پس چرا هیچی روی گردنم نیس؟
برام عجیب بود که جیمین وقتی خونمو خورد هیچ اثری روی گردنم نیس.
در اتاقو باز کردم و رفتم پایین دیدم جیمین روی کاناپه خوابیده. رفتم نزدیکش.
+ چه قدر کیوت خوابیدههه(اروم)
دست خودم نبود..دلم میخواست صورتش رو نوازش کنم..دستمو بردم نزدیک که...
۲۰ لایک