در شفیره ی سرد و آهنین دست و پا میزنم

در شفیره ی سرد و آهنین دست و پا میزنم،
و اسیر سکوتی هستم که فریادش تمام یاخته هایم را از هم میدرد،
تا فرا رسد روزی که رهایی را پرواز کنم،
پروانه شدن را لمس خواهم کرد؟
و یا جبر عقده ها،هیولای درونم را رها میسازد؟..



#فی خالِدون . .
دیدگاه ها (۲۳)

ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ . . .خیلی ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪی ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ!..ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺎ...

بوی رفتن می دهد با من مدارا کردنت سخت دلتنگم برای اخم و دعوا...

کلافهکرده ای مراچرا چشمهایتاز تمام نوشته های من قشنگتر است؟!...

هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟من سال هاست گریه نکردم، شم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط