به درد نخور*
به درد نخور*
°پرونده ی جدید داری به درد نخور
بهش چشم غره رفتم. سهون. از سه سال پیش که دزدیدم،اونم برای اینکه پتانسیل ادمکش شدن برای سازمان رو داشتم و جونه تنها کسی که دوستش داشتمو بهونه کرد تا نگهم داره باهم زندگی میکردیم اونقدرا ازش بدم نمیومد چون اونم یه بدبختی بود مثله من می گفت دستوره دزدیدنت از بالا اومده بود هیچ وقت نگفت بالا یعنی چی ولی فکر کنم خودشم نمیدونه. سهون یه جورایی تنها دوستم تو زندگیه جدیدم بود
*باز کارت گیره من افتاده داری گوهه زیادی میخوری؟
°زر نزن میزنم جرت میدما
*واق واق نکن منگل باید موقعی که تفنگ میدادی دستم به اینش فکر میکردی الانم تنها دلیلی که زنده ای اینه که غذاهاتو دوست دارم
°کثافت، بیا اینو بگیر به درد نخور
*باشه بابا
پرونده رو نگاه کردم از بالا اومده بود مهر و موم داشت پس برا این داشت گوه خوری بیش از حد میکرد حسودیش شده بود اون تاحالا جز دزدینه من دستور از بالا نگرفته بود. پوزخندی زدم
مومشو کندم و گذاشتم تو دهنم و گازش زدم
*که من به درد نخورم ها؟ بیبی کوچولوووووو
برگشت سمتت
°فاک یو بچ
پرونده رو باز کردی،
مین یونگی
بیست و نه ساله
تاجره الماس
اطلاعات: تاجره خوبیه فقط دله دختره رئیسو شکسته
یونگی؟ چه اسم زیبایی، چه اسمه اشنایی میدونی اون مرد منو بدجور یاده دوست داشتنی ترین داراییم مینداخت کاشکی میشد از خیره این مرد بگذرم ولی دستور از بالا بود انجام ندادنش اونو تو خطر مینداخت
: روزی که بسته رو بهت میدن یه جشن دعوته برو اونجا بکشش بیا هیچ کاره دیگه ای هم نکن
شونه هامو بالا انداختم کاریش نمیشد کرد
*هوی کرمک مطمئنی حتما باید اینو بپوشم؟
°مگه چشه یه دامن پف پفیه سادس دیگه(پوزخند)
*زهره مار من اینو نمیخوام
°اها میخوای هودیتو بپوشی پس؟داداش میخوای بری جشناا
*خودم یه کاریش میکنم
*لباسی که جور کردو میذارم*
°امممم
*چیه خوشگله که
°هست ولی زیادی دارک نیست
*از گل گلی که بهتره
°موافقم حالا گورتو گم کن تا دیر نشده
*برا چی مونده که هنوز
°ماشین نداری امروز نوبته منه برم دور دور
*خیلی خریییی
توی جشن همش چش چش میکردم تا پیداش کنم و بالاخره پیداش کردم
*سلام
•سلام ببخشید شما؟
*ا. ت هستم
•مین یونگی:)
معلوم بود فرده مهربونیه
اهنگ یهو شروع شد
با خجالت برگشت سمتم
•دوست دارید باهم برقصیم؟
*ا.. ا. اره
وسطای اهنگ بود که روی زمین یه سوراخ دیدم به قصد نزیک اون سوراخ سکندری خوردم
*ای
•امم حالتون خوبه؟
*ام بله ولی باید کفشمو عوض کنم الان برمیگردم
سریع رفتی کفشاتو عوض کردی
پیشخدمت: کمی نوشیدنی میل دارید؟
پوزخندی زدم
*وودکا دارید؟
•ام حالتون بهتره؟
*بله یونگی شی. کمی وودکا میل دارید؟
•حتما
نوشیدنی رو برداشت و سر کشید
با لبخند
•سیانوره یا چیزه دیگه ایه قشنگم؟
با بهت نگاش کردی اون لبخند، اون نگاه، اون یونگی بود؟ یونگیه خودم؟نه کسی که اسمش باهاش یکیه؟
*یونگیا؟
•جانم
*تو میدونستی؟ تو منو شناختی؟
•مگه میشه نشناسمت:)
به سمتش پریدی، هنوزم فرصتی بود میتونستی خودتم باهاش بمیری، بوسیدیش طعمه سیانورو تو دهنت حس میکردی
تو اونو نشناختی کسی که براش زندگی میکردی رو نشناختی تو مسمومش کردی پس خودتم باید بمیری
•ا. ت
با بهت نگاهت میکرد
•نباید این کارو میکردی. من میدونستم من اونو خوردم تا تو اسیب نبینی بعد تو خودتم مسموم میکنی؟
کم کم دردی رو احساس میکردی که قربانیات هر دفعه حسش میکردن سیانور دست خطه تو بود همیشه با سیاتور مقتولاتو میکشتی
*یونگیا این همه ادم کشتم یه جوری میشد ازش گذشت ولی تو؟ منم باید باهات بمیرم
و بغلش کردی
درسته عذاب می کشیدی. چه جسمی چه روحی ولی لحظه ی شیرینی بود چون داشتی می مردی داشتی به ارزوت میرسیدی و چیزی که بهترش میکرد این بود که تو بغله کسی بودی که عاشقش بودی
*یونگیا ازم متنفری؟
•برای اینکه زهر دادی به خوردم؟ نه حتی ذره ای، ولی بخاطر اینکه خودتم داری باهام میمیری ازت متنفرم
*نباش
•نمیتونم
*دوستم داری؟
•عاشقانه
*منم همین طور
*پس چطور انتظار داشتی باهات نمیرم؟
اون عذاب پایان یافت و دنیا از نظر تاریک شد
°پرونده ی جدید داری به درد نخور
بهش چشم غره رفتم. سهون. از سه سال پیش که دزدیدم،اونم برای اینکه پتانسیل ادمکش شدن برای سازمان رو داشتم و جونه تنها کسی که دوستش داشتمو بهونه کرد تا نگهم داره باهم زندگی میکردیم اونقدرا ازش بدم نمیومد چون اونم یه بدبختی بود مثله من می گفت دستوره دزدیدنت از بالا اومده بود هیچ وقت نگفت بالا یعنی چی ولی فکر کنم خودشم نمیدونه. سهون یه جورایی تنها دوستم تو زندگیه جدیدم بود
*باز کارت گیره من افتاده داری گوهه زیادی میخوری؟
°زر نزن میزنم جرت میدما
*واق واق نکن منگل باید موقعی که تفنگ میدادی دستم به اینش فکر میکردی الانم تنها دلیلی که زنده ای اینه که غذاهاتو دوست دارم
°کثافت، بیا اینو بگیر به درد نخور
*باشه بابا
پرونده رو نگاه کردم از بالا اومده بود مهر و موم داشت پس برا این داشت گوه خوری بیش از حد میکرد حسودیش شده بود اون تاحالا جز دزدینه من دستور از بالا نگرفته بود. پوزخندی زدم
مومشو کندم و گذاشتم تو دهنم و گازش زدم
*که من به درد نخورم ها؟ بیبی کوچولوووووو
برگشت سمتت
°فاک یو بچ
پرونده رو باز کردی،
مین یونگی
بیست و نه ساله
تاجره الماس
اطلاعات: تاجره خوبیه فقط دله دختره رئیسو شکسته
یونگی؟ چه اسم زیبایی، چه اسمه اشنایی میدونی اون مرد منو بدجور یاده دوست داشتنی ترین داراییم مینداخت کاشکی میشد از خیره این مرد بگذرم ولی دستور از بالا بود انجام ندادنش اونو تو خطر مینداخت
: روزی که بسته رو بهت میدن یه جشن دعوته برو اونجا بکشش بیا هیچ کاره دیگه ای هم نکن
شونه هامو بالا انداختم کاریش نمیشد کرد
*هوی کرمک مطمئنی حتما باید اینو بپوشم؟
°مگه چشه یه دامن پف پفیه سادس دیگه(پوزخند)
*زهره مار من اینو نمیخوام
°اها میخوای هودیتو بپوشی پس؟داداش میخوای بری جشناا
*خودم یه کاریش میکنم
*لباسی که جور کردو میذارم*
°امممم
*چیه خوشگله که
°هست ولی زیادی دارک نیست
*از گل گلی که بهتره
°موافقم حالا گورتو گم کن تا دیر نشده
*برا چی مونده که هنوز
°ماشین نداری امروز نوبته منه برم دور دور
*خیلی خریییی
توی جشن همش چش چش میکردم تا پیداش کنم و بالاخره پیداش کردم
*سلام
•سلام ببخشید شما؟
*ا. ت هستم
•مین یونگی:)
معلوم بود فرده مهربونیه
اهنگ یهو شروع شد
با خجالت برگشت سمتم
•دوست دارید باهم برقصیم؟
*ا.. ا. اره
وسطای اهنگ بود که روی زمین یه سوراخ دیدم به قصد نزیک اون سوراخ سکندری خوردم
*ای
•امم حالتون خوبه؟
*ام بله ولی باید کفشمو عوض کنم الان برمیگردم
سریع رفتی کفشاتو عوض کردی
پیشخدمت: کمی نوشیدنی میل دارید؟
پوزخندی زدم
*وودکا دارید؟
•ام حالتون بهتره؟
*بله یونگی شی. کمی وودکا میل دارید؟
•حتما
نوشیدنی رو برداشت و سر کشید
با لبخند
•سیانوره یا چیزه دیگه ایه قشنگم؟
با بهت نگاش کردی اون لبخند، اون نگاه، اون یونگی بود؟ یونگیه خودم؟نه کسی که اسمش باهاش یکیه؟
*یونگیا؟
•جانم
*تو میدونستی؟ تو منو شناختی؟
•مگه میشه نشناسمت:)
به سمتش پریدی، هنوزم فرصتی بود میتونستی خودتم باهاش بمیری، بوسیدیش طعمه سیانورو تو دهنت حس میکردی
تو اونو نشناختی کسی که براش زندگی میکردی رو نشناختی تو مسمومش کردی پس خودتم باید بمیری
•ا. ت
با بهت نگاهت میکرد
•نباید این کارو میکردی. من میدونستم من اونو خوردم تا تو اسیب نبینی بعد تو خودتم مسموم میکنی؟
کم کم دردی رو احساس میکردی که قربانیات هر دفعه حسش میکردن سیانور دست خطه تو بود همیشه با سیاتور مقتولاتو میکشتی
*یونگیا این همه ادم کشتم یه جوری میشد ازش گذشت ولی تو؟ منم باید باهات بمیرم
و بغلش کردی
درسته عذاب می کشیدی. چه جسمی چه روحی ولی لحظه ی شیرینی بود چون داشتی می مردی داشتی به ارزوت میرسیدی و چیزی که بهترش میکرد این بود که تو بغله کسی بودی که عاشقش بودی
*یونگیا ازم متنفری؟
•برای اینکه زهر دادی به خوردم؟ نه حتی ذره ای، ولی بخاطر اینکه خودتم داری باهام میمیری ازت متنفرم
*نباش
•نمیتونم
*دوستم داری؟
•عاشقانه
*منم همین طور
*پس چطور انتظار داشتی باهات نمیرم؟
اون عذاب پایان یافت و دنیا از نظر تاریک شد
۵۸.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.