رمان انیمه ای هنوز نه چپتر
رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۲
(گوینده : میتسوری:)
امروز میخوام یه حرکتی بزنم.
وقتشه تا حداقل یه کلمه با ایگورو سان حرف بزنم...
همه حداقل یه مقدمه داشتن...
مثلا ... کانائو برای ولنتاين می خواد به تانجیرو هدیه بده...
یا آئویی که اون افسانه مسخره رو باور کرده و می خواد ماه کامل بعدی اجراش کنه که خدا کنه نکنه...
یا شینوبو...
شینوبو؟ اون چی کرده ؟ خب اونم هنوز کاری نکرده🗿
هعی روزگار.
عه اون ایگورو سان عه! پسرهههه... زیر درخت نشسته...گریه میکن___ عهههههه چی میگی میتسوری!
فقط چون تنهاست که ناراحت نیست.
شاید هم هست؟
چی بگم بهش؟
+ میتسوری!
: شینوبو! بالاخره اومدی... عه میگم یه سوال.... چی ازش بپرسم؟
+ از ایگورو؟ خب....اسمشو بپرس😅
: اسمشو که میدونم احمق جون!
+ پس اسم مارشو بپرس😗😶
: ایده ی بدی نیست ....خب برام دعا کن!
(گوینده:اوبانای:)
.....
خسته کننده اس...
میخوام فرار کنم ولی اون فرد....
ها؟
+ امم...ببخشید...میتونم اسم ...مارتو رو ...بدونم؟ اکه هم نه____
: کاگورامارو.
+ بله؟
: اسمش کاگورامارو عه....خب...
+عه خب ممنونم ازتون ....بااجازه ... من میرم....
همین قدر زود رفت؟
چرا؟ ترسید؟
بنظرش من عجیبم؟
از اینا گذشته اون احساسات منو میدونه؟
پس چرا؟
ولش کن باو...
ذهنمو نباید درگیر میتسوری دو بکنم
(گوینده:میتسوری:)
اههههههه!! خیلی جو سنگینی بود...
قلبم داشت میومد بیرون..
+ اوه میتسوری!
: شینوبو.
+چرا ناراحتی؟ انگار قلبت داره از جا درمیاد.
:چییییی؟؟!؟ یعنی انقدر تابلوعه؟ هعی
+تبریک میگم!
:وا چرا؟
+حداقل تو هم تونستی پیشرفتی داشته باشی . ولی من هنوز حتی یه بار هم باحاش حرف نزدم چه برسه به اینکه مثل کانائو بهش کادو بدم🌚🗿
:هدفی نداری؟
+چی مثلا؟
:نمی خوای یه کاری کنی؟ اگه کاری نکنی باید تا یه ماه به همه شیر توت فرنگی بدی هاا !!
+دارم پولامو پس انداز میکنم 🗿نگران نباش میتسوری. قرار نیست از بی پولی نابود شم. بعد هم مشکل من زمان مسابقه اس .تا کی وقت داریم؟
: انقدر ناامید نباش بابااا! نمی دونم تا کی فرصت هست. چطوره با بچه ها مشورت کنیم؟ هوم؟
+رو این حساب باید تا دفعه ی بعدی که آئویی شایعه و افسانه جدید پیدا کنه صبر کنیم.... نمیشه خودمون یه جلسه همینطوری بذاریم؟
:نمی دونم. تو گروه به همه اطلاع میدم..
+خوبه . پس ___ هوی حواست کجاست احمق؟
_عذر می خوام
اون کی بود؟ خیلی آشنا بود . ولی کی بود؟؟
اصلا حواسش نبود.
تو یه گوشش هندزفری بود و انگار داشت آهنگ گوش می داد.
خیلی.... سرد بود..
:شینوبو. اونو میشناختی؟
+ اون.................بود😀تموم شد.
ادامه دارد...
چپتر بعدی ایشالا هنتای😀😂
۳سال رو به طور عادی طی میکنیم و سپس داستان ادامه میابد
یعنی هیچی نمیشه
میتسوری بیخیال میشه تو این سه سال
شینوبو هم شیر توت فرنگی میده و بیخیال گیو میشه
آئویی کاری نمیکنه
کانائو پشیمون میشه از دادن کادو به تانجیرو
زنیتسو اینا هم خونشون میره اونسر شهر و نزوکو هم بیکار تر میشه.😂😁😗
اما سرنوشت یه چیز دیگه می خواد و....
(گوینده : میتسوری:)
امروز میخوام یه حرکتی بزنم.
وقتشه تا حداقل یه کلمه با ایگورو سان حرف بزنم...
همه حداقل یه مقدمه داشتن...
مثلا ... کانائو برای ولنتاين می خواد به تانجیرو هدیه بده...
یا آئویی که اون افسانه مسخره رو باور کرده و می خواد ماه کامل بعدی اجراش کنه که خدا کنه نکنه...
یا شینوبو...
شینوبو؟ اون چی کرده ؟ خب اونم هنوز کاری نکرده🗿
هعی روزگار.
عه اون ایگورو سان عه! پسرهههه... زیر درخت نشسته...گریه میکن___ عهههههه چی میگی میتسوری!
فقط چون تنهاست که ناراحت نیست.
شاید هم هست؟
چی بگم بهش؟
+ میتسوری!
: شینوبو! بالاخره اومدی... عه میگم یه سوال.... چی ازش بپرسم؟
+ از ایگورو؟ خب....اسمشو بپرس😅
: اسمشو که میدونم احمق جون!
+ پس اسم مارشو بپرس😗😶
: ایده ی بدی نیست ....خب برام دعا کن!
(گوینده:اوبانای:)
.....
خسته کننده اس...
میخوام فرار کنم ولی اون فرد....
ها؟
+ امم...ببخشید...میتونم اسم ...مارتو رو ...بدونم؟ اکه هم نه____
: کاگورامارو.
+ بله؟
: اسمش کاگورامارو عه....خب...
+عه خب ممنونم ازتون ....بااجازه ... من میرم....
همین قدر زود رفت؟
چرا؟ ترسید؟
بنظرش من عجیبم؟
از اینا گذشته اون احساسات منو میدونه؟
پس چرا؟
ولش کن باو...
ذهنمو نباید درگیر میتسوری دو بکنم
(گوینده:میتسوری:)
اههههههه!! خیلی جو سنگینی بود...
قلبم داشت میومد بیرون..
+ اوه میتسوری!
: شینوبو.
+چرا ناراحتی؟ انگار قلبت داره از جا درمیاد.
:چییییی؟؟!؟ یعنی انقدر تابلوعه؟ هعی
+تبریک میگم!
:وا چرا؟
+حداقل تو هم تونستی پیشرفتی داشته باشی . ولی من هنوز حتی یه بار هم باحاش حرف نزدم چه برسه به اینکه مثل کانائو بهش کادو بدم🌚🗿
:هدفی نداری؟
+چی مثلا؟
:نمی خوای یه کاری کنی؟ اگه کاری نکنی باید تا یه ماه به همه شیر توت فرنگی بدی هاا !!
+دارم پولامو پس انداز میکنم 🗿نگران نباش میتسوری. قرار نیست از بی پولی نابود شم. بعد هم مشکل من زمان مسابقه اس .تا کی وقت داریم؟
: انقدر ناامید نباش بابااا! نمی دونم تا کی فرصت هست. چطوره با بچه ها مشورت کنیم؟ هوم؟
+رو این حساب باید تا دفعه ی بعدی که آئویی شایعه و افسانه جدید پیدا کنه صبر کنیم.... نمیشه خودمون یه جلسه همینطوری بذاریم؟
:نمی دونم. تو گروه به همه اطلاع میدم..
+خوبه . پس ___ هوی حواست کجاست احمق؟
_عذر می خوام
اون کی بود؟ خیلی آشنا بود . ولی کی بود؟؟
اصلا حواسش نبود.
تو یه گوشش هندزفری بود و انگار داشت آهنگ گوش می داد.
خیلی.... سرد بود..
:شینوبو. اونو میشناختی؟
+ اون.................بود😀تموم شد.
ادامه دارد...
چپتر بعدی ایشالا هنتای😀😂
۳سال رو به طور عادی طی میکنیم و سپس داستان ادامه میابد
یعنی هیچی نمیشه
میتسوری بیخیال میشه تو این سه سال
شینوبو هم شیر توت فرنگی میده و بیخیال گیو میشه
آئویی کاری نمیکنه
کانائو پشیمون میشه از دادن کادو به تانجیرو
زنیتسو اینا هم خونشون میره اونسر شهر و نزوکو هم بیکار تر میشه.😂😁😗
اما سرنوشت یه چیز دیگه می خواد و....
- ۷.۶k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط