پارت
پارت ۳۲
لین : نه اصلا میدونم چی تو کلت داری
تهیونگ : هیچ وقت با من لج نکن چون بد میبینی
لین : الان داری تهدید میکنی؟
تهیونگ : نه یه هشداره
لین : تو هم هیچ وقت به یه دختر لجباز هشدار نده
تهیونگ: آها پس اینجوریاس
تهیونگ : هاردی؟؟(صدا زدن)
هاردی : بله رئیس؟
تهیونگ : برای فردا یه مهمونی برگزار کن که همه ی خانم های خوشگل اونجا باشن ازجمله دختر آقای شارلوک
هاردی : به چه مناسبت؟
تهیونگ: به مناسبت انتخاب دوست دخترم خیلی وقته دلم یه همدم میخواد
هاردی : اوه بله همین الان ترتیبشو میدم
لین با غیض به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ یه قیافه ی شیطانی به خودش گرفته بود و یه لبخند موزیانه ای به لبش بود لین یکم غذا برداشت و گفت
لین : غذا میخوای؟
تهیونگ : آره
لین : خیلی خب
با چاپستیک یکم غذا جدا کرد و اوورد نزدیک دهن تهیونگ
لین : دهنتو باز کن
تهیونگ دهنشو باز کرد و غذا رو خورد
لین : حالا راضی شدی؟
تهیونگ : نه
لین : واییی پس چی میخوایی
تهیونگ : با لبت بهم غذا بده
لین : جانم؟؟.....اوه باشه
لین یه تیکه گوشت برداشت و نوکش رو با دندونش گرفت و نزدیکه تهیونگ شد
تهیونگ اومد جلو و گوشت رو خورد سره لین رو گرفت و ل.بش رو به ل.به لین چسبوند و محکم می.خورد تهیونگ روی لین خیمه زد و حسابی رفته بودن تو حس که یهو هاردی اومد داخل سریع از هم جدا شدن و هاردی هم تا اون صحنه رو دید سرش رو چرخوند به اونور و گفت
هاردی : به کارتون ادامه بدید من رفتم
تهیونگ : حالا که دیگه گند زدی توش میری؟ برگرد
هاردی :ببخشید که مزاحم شدم .
تهیونگ : مزاحم که هستی ولی کارت چیه؟
هاردی : براتون بلیت رو رزرو کردم و تنها پروازی که داشتن برای امروز بود
تهیونگ : باشه، راستی جشن رو کنسل کن(آخری رو روبه لین کرد و گفت)
لین : نه اصلا میدونم چی تو کلت داری
تهیونگ : هیچ وقت با من لج نکن چون بد میبینی
لین : الان داری تهدید میکنی؟
تهیونگ : نه یه هشداره
لین : تو هم هیچ وقت به یه دختر لجباز هشدار نده
تهیونگ: آها پس اینجوریاس
تهیونگ : هاردی؟؟(صدا زدن)
هاردی : بله رئیس؟
تهیونگ : برای فردا یه مهمونی برگزار کن که همه ی خانم های خوشگل اونجا باشن ازجمله دختر آقای شارلوک
هاردی : به چه مناسبت؟
تهیونگ: به مناسبت انتخاب دوست دخترم خیلی وقته دلم یه همدم میخواد
هاردی : اوه بله همین الان ترتیبشو میدم
لین با غیض به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ یه قیافه ی شیطانی به خودش گرفته بود و یه لبخند موزیانه ای به لبش بود لین یکم غذا برداشت و گفت
لین : غذا میخوای؟
تهیونگ : آره
لین : خیلی خب
با چاپستیک یکم غذا جدا کرد و اوورد نزدیک دهن تهیونگ
لین : دهنتو باز کن
تهیونگ دهنشو باز کرد و غذا رو خورد
لین : حالا راضی شدی؟
تهیونگ : نه
لین : واییی پس چی میخوایی
تهیونگ : با لبت بهم غذا بده
لین : جانم؟؟.....اوه باشه
لین یه تیکه گوشت برداشت و نوکش رو با دندونش گرفت و نزدیکه تهیونگ شد
تهیونگ اومد جلو و گوشت رو خورد سره لین رو گرفت و ل.بش رو به ل.به لین چسبوند و محکم می.خورد تهیونگ روی لین خیمه زد و حسابی رفته بودن تو حس که یهو هاردی اومد داخل سریع از هم جدا شدن و هاردی هم تا اون صحنه رو دید سرش رو چرخوند به اونور و گفت
هاردی : به کارتون ادامه بدید من رفتم
تهیونگ : حالا که دیگه گند زدی توش میری؟ برگرد
هاردی :ببخشید که مزاحم شدم .
تهیونگ : مزاحم که هستی ولی کارت چیه؟
هاردی : براتون بلیت رو رزرو کردم و تنها پروازی که داشتن برای امروز بود
تهیونگ : باشه، راستی جشن رو کنسل کن(آخری رو روبه لین کرد و گفت)
- ۳.۷k
- ۰۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط