کتاب شعرم را بخوان بلند بخوان آن قدر بلند که من از آن س

کتاب شعرم را بخوان؛ بلند بخوان؛ آن قدر بلند که من از آن سوی دنیا صدایت را بشنوم.
در میان سطرهای بارانی ِ شعرهایم قدم بزن؛ من تماشاگر تو خواهم بود.
شعرهایم را بخوان؛ آنها را به گرمی در آغوش بگیر؛ عطر آنها را به آرامی نفس بکش و در گوش شعرهایم چیزی زمزمه کن!
به قهوه ات دست نزن؛ بگذار قهوه ات سرد شود؛ شعرهایم به اندازه ی کافی، تلخی روزگار را چشیده اند!
شعرهایم را بخوان؛ با آنها غریبگی نکن؛ آنها آشنایشان را خوب می شناسند.
کتاب ِ شعرم را که خواندی، آن را نبند؛ بگذار باد آن را ورق بزند؛ بگذار ستاره ها برای واژه هایی که تو را می خوانند، چشمک بزنند؛ بگذار ابرها برای تنهایی شعرهایم بگریند؛ بگذار زمین و آسمان، خورشید و ماه و تمام آدمهای این دنیا شعرهایم را از بر کنند!
شعرهایم را بخوان؛ تو در شعرهایم جاری هستی همچون زندگی در روح ِ رنجور من!
شعرهایم را بخوان؛ بگذار قهوه ات یخ بزند!
دیدگاه ها (۱)

‏به نظر من خیلی جاها لازم نیست به خودت بیایباید به بغل دستیت...

دوازده چیز رو توی زندگیت فراموش نکن: 1- گذشته رو نمیتونی تغی...

گفتم: چرا عشق ِ اول برای آدمها این قدر مهم است با این که معم...

گفتم: وقتی به دنیا می نگرم و آدمهای این دنیا را می بینم امید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط