Fatima🖤🖤 از چيزى حرف مى زد كه حرفش نبود. به چيزى مى خنديد كه در خلوت به گريه اش انداخته بود. او با كسى بود كه دوستش نداشت و صورت كسى را پشت چشمانش داشت كه اِنكارش مى كرد. او از آنچه نبود نقابى ساخته بود و آنچه را كه بود پشتش پنهان كرده بود.
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.