شمعدانی بالکن

...
شمعدانی بالکن،
هر روز شاداب تر میشد و گل میداد
میخواست بگوید چقدر دوستش داره
میخواست بگوید چقدر عاشقشه...
اما یک شب سرد،
خیس شده از باران
صدایی را از آنطرف پنجره شنید:
برای رهگذران گل دادی نه برای من!
قلب شمعدانی شکست،
نه از سرما و تنهایی!
بلکه از قضاوتی که بی‌رحمانه بود

#دلنوشته_زبردست
#گل #شمعدانی
#بالکن #شاداب #دوست #گفتگو #عاشق #شب #سرد #زمستانی #خیس #برف #باران #صدا #آنطرف_پنجره #رهگذران #قلب #شکست #سرما #یخبندان #قضاوت #بی_رحمانه #زمستان #دی
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۰)

...دشت هایی چه فراخکوه هایی چه بلنددر گلستانه چه بوی علفی می...

......مشتاقی و صبوری از حد گذشت یاراگر تو شکیب داری طاقت نما...

...شب است و ره گم کرده ام،در کولاک زمستانیمرا به خود دلالت ک...

...آوار شد هر آنچه فرود و فراز بوداندوه اين مصيبت عجب جانگدا...

...آذرماه، چه زود آمدیی؟ با آن نفس‌های سردبا خودت خاطره‌ها ر...

...صبح آبانماه، آن سرمای تند زمستان را ندارد بلکه سردیِ ملای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط