part: 12
part: 12
اکس دیوونه من
بردمش تو حموم اب گرمو باز کردم...نگاش کردم داشت گریه میکرد.. خوابیدم تو وان
اروم گذاشتمش روی خودم..
ا.ت: د.. هق.. دلم.. درد میکنه.. هق.. تویه..
عوضی.. هق
موهاشو نوازش کردم و شروع کردم به ماساژ دادن دلش..
کوک: درسته.. من یه عوضیم.. از کارمم پشیمون نیستم.. اون دوتا پسر کی بودن؟
ا.ت: یوجین و سوجون.. هق سوجون دوس پسر هانا بود.. هق.. یوجین هم رفیقش بود
کوک: تو بار با اون لباس باز چیکار میکردی؟
ا.ت: کجاش.. هق باز بود؟
کوک: کل پاهات تو چشم بود!(داد)
ا.ت: داد نزن...هق..ایییی.. ارومتر وحشی..
بعد از ۱۰ مین اوردمش بیرون حوله تنش کردم.. موهاشو خشک کردم.. لباساشم پوشوندم.. اروم درازش دادم رو تخت..
رفتم واسش مسکن اوردم دادم بش خورد
کیسه ابه گرمم دادم بهش.. بغلش کردم
کنارش خوابیدم.. اروم گرفتمش تو بغلم
روی جفتمون پتو کشیدم.. گریه اش بند اومده بود.. تویه بغلم مث یه فرشته خوابش برد..... کم کم چشام گرم شد خوابیدم...
نکته: ملافه تختو خدمتکارا عوض کرده بودن
ا.ت ویو
صب با برخورد نور به صورتم.. چشامو باز کردم
کوک محکم بغلم کرده بود.. یاد دیشب افتادم بغضم گرف.. من دیگه دختر نیستم..
هنوزم دلم درد میکنه.. اروم چشای خاصشو باز کرد بهم نگاه کرد..
کوک: دلت بهتره؟
هولش دادم..
ا.ت: مگ واست مهمه؟ دیشب مث یه حیوون باهام رفتار کردی.. من دیگه دختر نیستم (بغض)
کوک: معلومه مهمه.. دور از جونت عه..
خوب الان زن جئون جانگ کوکی بیب..
ا.ت: میخوام نباشم.. ترجیح میدم یه برده باشم ولی یه ثانیه ام پیش تویه اشغال نمونم..(بغض)
کوک: دیگه داری زیادی زر میزنی.. تو تاوقتی من هستم مث ملکه ها زندگی میکنی..
ا.ت: اره.. ملکه ای که حتی اختیار خودش دستش نیس..
کوک: ساکت شو.. میتونی راه بری؟
ا.ت : نه.. پاهام سِره.. نمیتونم پایین تنمو تکون بدم.. صب کنننننن
کوک: چتههه؟
ا.ت: دیشب که توم خالی نکردییی؟
کوک: نه کاندوم گذاشته بودم
نفس راحتی کشیدم
کوک: چیه؟ ترسیدی که یه وقت مامان شی؟
(نیشخند)
از حرص بالشو پرت کردم تو صورتش..
حداقل اینجوری تونستم یکم از عصبانیتم کم کنم...
ا.ت: مگ من چن سالمه بخوام مامان شممم؟
کوک: باشه باشه.. انقد جیغ جیغ نکن.. حنجره ات جر خورد عشقم
ا.ت: گگگ.. گشنمه..
اومد براید بغلم کردم از رو تخت بلندم کرد
ا.ت: بذارم پایین.. خودم پا دارم
به حرفم توجه نکرد.. بردم پایین
نشست رو صندلی منم گذاشت رو پاهای فاکیش..
کوک: چی میخوری؟
ا.ت: نوتلا با نون تست و شیر کاکائو
کوک: باشه قشنگم..
بهم داد شروع کردم به خوردن.. فقط داشت با یه لبخند ملیح نگام میکرد..
ا.ت: تو نمیخوای بخوری؟
کوک: چی؟ اها اره دارم میخورم
بعد از ۱۵ مین تموم شد براید بغلم کرد بردم بالا.. رفتیم تو اتاقش.. منو گذاشت رو تخت
به سمت کمد لباساش رف.. با تردید ازش پرسیدم.......
اکس دیوونه من
بردمش تو حموم اب گرمو باز کردم...نگاش کردم داشت گریه میکرد.. خوابیدم تو وان
اروم گذاشتمش روی خودم..
ا.ت: د.. هق.. دلم.. درد میکنه.. هق.. تویه..
عوضی.. هق
موهاشو نوازش کردم و شروع کردم به ماساژ دادن دلش..
کوک: درسته.. من یه عوضیم.. از کارمم پشیمون نیستم.. اون دوتا پسر کی بودن؟
ا.ت: یوجین و سوجون.. هق سوجون دوس پسر هانا بود.. هق.. یوجین هم رفیقش بود
کوک: تو بار با اون لباس باز چیکار میکردی؟
ا.ت: کجاش.. هق باز بود؟
کوک: کل پاهات تو چشم بود!(داد)
ا.ت: داد نزن...هق..ایییی.. ارومتر وحشی..
بعد از ۱۰ مین اوردمش بیرون حوله تنش کردم.. موهاشو خشک کردم.. لباساشم پوشوندم.. اروم درازش دادم رو تخت..
رفتم واسش مسکن اوردم دادم بش خورد
کیسه ابه گرمم دادم بهش.. بغلش کردم
کنارش خوابیدم.. اروم گرفتمش تو بغلم
روی جفتمون پتو کشیدم.. گریه اش بند اومده بود.. تویه بغلم مث یه فرشته خوابش برد..... کم کم چشام گرم شد خوابیدم...
نکته: ملافه تختو خدمتکارا عوض کرده بودن
ا.ت ویو
صب با برخورد نور به صورتم.. چشامو باز کردم
کوک محکم بغلم کرده بود.. یاد دیشب افتادم بغضم گرف.. من دیگه دختر نیستم..
هنوزم دلم درد میکنه.. اروم چشای خاصشو باز کرد بهم نگاه کرد..
کوک: دلت بهتره؟
هولش دادم..
ا.ت: مگ واست مهمه؟ دیشب مث یه حیوون باهام رفتار کردی.. من دیگه دختر نیستم (بغض)
کوک: معلومه مهمه.. دور از جونت عه..
خوب الان زن جئون جانگ کوکی بیب..
ا.ت: میخوام نباشم.. ترجیح میدم یه برده باشم ولی یه ثانیه ام پیش تویه اشغال نمونم..(بغض)
کوک: دیگه داری زیادی زر میزنی.. تو تاوقتی من هستم مث ملکه ها زندگی میکنی..
ا.ت: اره.. ملکه ای که حتی اختیار خودش دستش نیس..
کوک: ساکت شو.. میتونی راه بری؟
ا.ت : نه.. پاهام سِره.. نمیتونم پایین تنمو تکون بدم.. صب کنننننن
کوک: چتههه؟
ا.ت: دیشب که توم خالی نکردییی؟
کوک: نه کاندوم گذاشته بودم
نفس راحتی کشیدم
کوک: چیه؟ ترسیدی که یه وقت مامان شی؟
(نیشخند)
از حرص بالشو پرت کردم تو صورتش..
حداقل اینجوری تونستم یکم از عصبانیتم کم کنم...
ا.ت: مگ من چن سالمه بخوام مامان شممم؟
کوک: باشه باشه.. انقد جیغ جیغ نکن.. حنجره ات جر خورد عشقم
ا.ت: گگگ.. گشنمه..
اومد براید بغلم کردم از رو تخت بلندم کرد
ا.ت: بذارم پایین.. خودم پا دارم
به حرفم توجه نکرد.. بردم پایین
نشست رو صندلی منم گذاشت رو پاهای فاکیش..
کوک: چی میخوری؟
ا.ت: نوتلا با نون تست و شیر کاکائو
کوک: باشه قشنگم..
بهم داد شروع کردم به خوردن.. فقط داشت با یه لبخند ملیح نگام میکرد..
ا.ت: تو نمیخوای بخوری؟
کوک: چی؟ اها اره دارم میخورم
بعد از ۱۵ مین تموم شد براید بغلم کرد بردم بالا.. رفتیم تو اتاقش.. منو گذاشت رو تخت
به سمت کمد لباساش رف.. با تردید ازش پرسیدم.......
۱.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.