My attractive vampire🩸🖤 (P4)
My attractive vampire🩸🖤 (P4)
#جمهوری_اسلامی_ایران
ا.ت : عااا باشه
از زبان ا.ت : تو ماشین نشسته بودیم که فکرم افتاد به اون پسره یعنی اون اونجا تنها چیکار داشت خیلی عجیب بود ولی جوری بهم زل میزد که انگار....
ا.ت با صدای لیلی از فکر اومد بیرون*
لیلی : عاااا حیف شد که بارون اومد چی میشه یه بار دیگه بیایم
جیمین : نمیدونیم بزار فکر کنیم
ا.ت : عااا میشه فردا شب هم بریم
یونا : هوم فردا شب؟
ا.ت : اره
هیونجین : اره بابا فردا شب بریم دختر تازه از آمریکا اومده باید بیشتر هوای کشورش بشناسه
یونا : باشه پس همه ی ما فردا میریم
چند ساعت بعد :
ا.ت" رسیدم خونه که رفتم نشستم پیش مامان و بابام..
م ا.ت : دخترم شنیدم اینجا یه آدم عجیب غریب پیدا شده که یه نفر اونو دیده میگه بد نگاش میکنه
ا.ت : یه آدم عجیب غریب؟
پ ا.ت : اره دخترم پس باید مراقب باشیم معلوم نیست اون کیه یا شاید شایعه ساختن
ا.ت" وقتی این حرف زدن رفتم تو اتاقم که به فکرش افتادم...ن...نک...نه اون همون مردی باشه که امشب دیدم اهههه دارم گیج میشم...
صبح ویو :
از زبان ا.ت : برا مدرسه داشتم آماده میشدم یه گریم ساده کردم رفتم پایین مامان و بابام دیدم چون دیرم شد یه چند لقمه ای خوردم رفتم دوباره همون احساس بدی میگرفتم سرعتم دوباره بیشتر کردم به یه نفر برخورد کردم...ا...او.ن هیونجین بود!!
هیونجین : آیی حواس...*تعجب* ا.ت تویی؟ چیزی شده
ا.ت : هیونجین میشه سریع تر بریم*ترس، استری*
هیونجین : چیشده*نگران*
ا.ت : تو کلاس میگم فعلا بریم...
کلاس ویو :
ادامه داره....
تو این فیک خیلی کم حمایت میشه اگه میشه این فیک به بقیه معرفی کنید..(:
#جمهوری_اسلامی_ایران
ا.ت : عااا باشه
از زبان ا.ت : تو ماشین نشسته بودیم که فکرم افتاد به اون پسره یعنی اون اونجا تنها چیکار داشت خیلی عجیب بود ولی جوری بهم زل میزد که انگار....
ا.ت با صدای لیلی از فکر اومد بیرون*
لیلی : عاااا حیف شد که بارون اومد چی میشه یه بار دیگه بیایم
جیمین : نمیدونیم بزار فکر کنیم
ا.ت : عااا میشه فردا شب هم بریم
یونا : هوم فردا شب؟
ا.ت : اره
هیونجین : اره بابا فردا شب بریم دختر تازه از آمریکا اومده باید بیشتر هوای کشورش بشناسه
یونا : باشه پس همه ی ما فردا میریم
چند ساعت بعد :
ا.ت" رسیدم خونه که رفتم نشستم پیش مامان و بابام..
م ا.ت : دخترم شنیدم اینجا یه آدم عجیب غریب پیدا شده که یه نفر اونو دیده میگه بد نگاش میکنه
ا.ت : یه آدم عجیب غریب؟
پ ا.ت : اره دخترم پس باید مراقب باشیم معلوم نیست اون کیه یا شاید شایعه ساختن
ا.ت" وقتی این حرف زدن رفتم تو اتاقم که به فکرش افتادم...ن...نک...نه اون همون مردی باشه که امشب دیدم اهههه دارم گیج میشم...
صبح ویو :
از زبان ا.ت : برا مدرسه داشتم آماده میشدم یه گریم ساده کردم رفتم پایین مامان و بابام دیدم چون دیرم شد یه چند لقمه ای خوردم رفتم دوباره همون احساس بدی میگرفتم سرعتم دوباره بیشتر کردم به یه نفر برخورد کردم...ا...او.ن هیونجین بود!!
هیونجین : آیی حواس...*تعجب* ا.ت تویی؟ چیزی شده
ا.ت : هیونجین میشه سریع تر بریم*ترس، استری*
هیونجین : چیشده*نگران*
ا.ت : تو کلاس میگم فعلا بریم...
کلاس ویو :
ادامه داره....
تو این فیک خیلی کم حمایت میشه اگه میشه این فیک به بقیه معرفی کنید..(:
۹.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.