پارت ۱۵
پارت ۱۵
(پرش زمانی به ۱۸ سالگی جی هون)
جیمین و ات: پسرم موقع زن گرفتنته
جی هون: من زن نمیخواممممم
جیمین و ات: باشه حالا اوکی
جیمین: میخوام یچیزی بهتون بگم
ات و جی هون: بگو
جیمین: من فردا باید برم ماموریت
ات و جی هون: چ....چی؟!
جیمین: یه حرف رو دوبار تکرار میکنم؟!
ات و جی هون: باورمون نمیشهه
ات و جی هون: چرا زودتر بهمون نگفتی هاا؟!
جیمین: چون فکر کردم ناراحت میشین
اجوما: بیاین شام آمادس
جیمین: اوکی اومدیم
جیمین: بریم شام
شام خوردن و اجوما وسایل رو جمع کرد
جیمین و ات: جی هون پسرم برو بخواب
جی هون: باشه
همین که جی هون رفت جیمین ات رو بوسید
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: دلم برات تنگ میشه
ات: منم
ات: آخه موندم چرا به من نگفتی به جی هون نمیگفتی به من نباید زودتر میگفتی؟!
جیمین: آخه میدونم تو ناراحت میشی
ات: خب میشدم چه اشکالی داشتتت؟!
جیمین: من نمیتونم ناراحتیت رو ببینم
ات: الهی فدات شممم
جیمین: خدا نکنه
و بعد سفت همو بغل کردن
جیمین: ات
ات: جونم
جیمین: بریم بخوابیم
ات: بریم
ات و جیمین خوابیدن و جیمین ات رو بغل کرد
(پرش زمانی به صبح)
ات: سلام موچی
جیمین: سلام جوجه
ات: من جوجه نیستمااااااااا
جیمین: اوکی
ات: باید بری؟!(با گریه)
جیمین: گفتم گریه نکنن
ات: چجوری اخه دلم برات تنگ میشه
ات: بم بگو چجوری گریه نکنم هاا؟!
جیمین: بیا بغلم
جیمین: این ماموریت خیلی ماموریت سختیه
ات: میخوای جی هون رو بیدار کنم
جیمین: نع بزار بخوابه
پارت ۱۶ رو فردا میزارم فرزندانم:)
(پرش زمانی به ۱۸ سالگی جی هون)
جیمین و ات: پسرم موقع زن گرفتنته
جی هون: من زن نمیخواممممم
جیمین و ات: باشه حالا اوکی
جیمین: میخوام یچیزی بهتون بگم
ات و جی هون: بگو
جیمین: من فردا باید برم ماموریت
ات و جی هون: چ....چی؟!
جیمین: یه حرف رو دوبار تکرار میکنم؟!
ات و جی هون: باورمون نمیشهه
ات و جی هون: چرا زودتر بهمون نگفتی هاا؟!
جیمین: چون فکر کردم ناراحت میشین
اجوما: بیاین شام آمادس
جیمین: اوکی اومدیم
جیمین: بریم شام
شام خوردن و اجوما وسایل رو جمع کرد
جیمین و ات: جی هون پسرم برو بخواب
جی هون: باشه
همین که جی هون رفت جیمین ات رو بوسید
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: دلم برات تنگ میشه
ات: منم
ات: آخه موندم چرا به من نگفتی به جی هون نمیگفتی به من نباید زودتر میگفتی؟!
جیمین: آخه میدونم تو ناراحت میشی
ات: خب میشدم چه اشکالی داشتتت؟!
جیمین: من نمیتونم ناراحتیت رو ببینم
ات: الهی فدات شممم
جیمین: خدا نکنه
و بعد سفت همو بغل کردن
جیمین: ات
ات: جونم
جیمین: بریم بخوابیم
ات: بریم
ات و جیمین خوابیدن و جیمین ات رو بغل کرد
(پرش زمانی به صبح)
ات: سلام موچی
جیمین: سلام جوجه
ات: من جوجه نیستمااااااااا
جیمین: اوکی
ات: باید بری؟!(با گریه)
جیمین: گفتم گریه نکنن
ات: چجوری اخه دلم برات تنگ میشه
ات: بم بگو چجوری گریه نکنم هاا؟!
جیمین: بیا بغلم
جیمین: این ماموریت خیلی ماموریت سختیه
ات: میخوای جی هون رو بیدار کنم
جیمین: نع بزار بخوابه
پارت ۱۶ رو فردا میزارم فرزندانم:)
۹.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.