ادامه پارت 4
ادامه پارت 4
_هیونگا حس میکردن من خیلی بی تجربم. طوری که اونها میگفتن، "من فقط دوست داشتم بی تکلف به موسیقی گوش کنم"، شوگا یکم بی تفاوته و همه چیز رو ساده و قاطع میگه اما بعدش پیشم میومد و جملاتی مثل «امیدوارم سخت کار کنی و خوب کار کنی...» بهم میگفت. من نمیتونستم هیونگا رو دوست نداشته باشم و اینطوری بود که من به موسیقیشون علاقمند شدم.
از طرف دیگه، شوگا از طریق مکالماتش با سایر اعضا یاد میگرفت که چطور با دنیا ارتباط برقرار کنه.
لحظهای که تصمیم گرفته شد ما هفت نفر به عنوان یه گروه دبیو کنیم، اون موقع بود که کانسپتمون بهعنوان یه گروه مشخص شد و بین خودمون زیاد حرف زدیم.
"ما داریم، من این هدف رو دارم. شما چی بچه ها؟ این کار رو با هم انجام بدیم؟» یه همچین چیزی.
-جیهوپ
شوگا: احترام به این حقیقت که همه ما آدم های متفاوتی بودیم واقعا سخت بود. من قبلاً خیلی افراطی بودم و گرفتار یه طرز فکر سیاه و سفید بودم. ذهن نابالغ من فکر میکرد "چرا اون اینطور فکر میکنه؟ یه انسان عادی نباید اینطوری فکر کنه؟» و در نهایت من از فکر کردن به این که «اون پسر با من متفاوته» فراتر رفتم و قبول کردم که «اون شخص فقط خودشه.» این یکم زمان برد.
جواب این سوال که چرا هیچکدوم از اعضای بیتیاس تو این مدت انصراف ندادن رو شاید بشه تو حرفای بعضی از اعضا پیدا کرد.
جین شرایط اون موقع رو خلاصه میکنه:
_"سازگاری" کلمه درستی به نظر میرسه. چون وقتی وارد خوابگاه شدم، فهمیدم، "آه، حدس میزنم از این به بعد اینجوری زندگی کنم."
شوگا از حس افتخاری که به عنوان یه موزیسین داره میگه:
_اگه بخاطر موسیقی نبود، شاید همه چیز رو نیمه کاره ول میکردم؟ یا اگه تو کمپانی دیگه ای با فرهنگ متفاوت بود؟ من تو تهیه موسیقی چیزهای زیادی از خودم منتشر کردم. نمیدونم اون موقع چطور اونقدر اعتماد به نفس داشتم که همه اون آهنگ ها رو ساختم. الان از گوش دادن به خیلی از اونها خجالت میکشم. اما افرادی که شیفته هیپ هاپ هستن، این نگرش رو دارن که "من تو جهان بهترینم!" میدونید؟ (میخنده)
و البته باید از لیدر تیم بشنویم:
_اعضا آدمای خوبی بودن. آدمای خیلی خوب.
_هیونگا حس میکردن من خیلی بی تجربم. طوری که اونها میگفتن، "من فقط دوست داشتم بی تکلف به موسیقی گوش کنم"، شوگا یکم بی تفاوته و همه چیز رو ساده و قاطع میگه اما بعدش پیشم میومد و جملاتی مثل «امیدوارم سخت کار کنی و خوب کار کنی...» بهم میگفت. من نمیتونستم هیونگا رو دوست نداشته باشم و اینطوری بود که من به موسیقیشون علاقمند شدم.
از طرف دیگه، شوگا از طریق مکالماتش با سایر اعضا یاد میگرفت که چطور با دنیا ارتباط برقرار کنه.
لحظهای که تصمیم گرفته شد ما هفت نفر به عنوان یه گروه دبیو کنیم، اون موقع بود که کانسپتمون بهعنوان یه گروه مشخص شد و بین خودمون زیاد حرف زدیم.
"ما داریم، من این هدف رو دارم. شما چی بچه ها؟ این کار رو با هم انجام بدیم؟» یه همچین چیزی.
-جیهوپ
شوگا: احترام به این حقیقت که همه ما آدم های متفاوتی بودیم واقعا سخت بود. من قبلاً خیلی افراطی بودم و گرفتار یه طرز فکر سیاه و سفید بودم. ذهن نابالغ من فکر میکرد "چرا اون اینطور فکر میکنه؟ یه انسان عادی نباید اینطوری فکر کنه؟» و در نهایت من از فکر کردن به این که «اون پسر با من متفاوته» فراتر رفتم و قبول کردم که «اون شخص فقط خودشه.» این یکم زمان برد.
جواب این سوال که چرا هیچکدوم از اعضای بیتیاس تو این مدت انصراف ندادن رو شاید بشه تو حرفای بعضی از اعضا پیدا کرد.
جین شرایط اون موقع رو خلاصه میکنه:
_"سازگاری" کلمه درستی به نظر میرسه. چون وقتی وارد خوابگاه شدم، فهمیدم، "آه، حدس میزنم از این به بعد اینجوری زندگی کنم."
شوگا از حس افتخاری که به عنوان یه موزیسین داره میگه:
_اگه بخاطر موسیقی نبود، شاید همه چیز رو نیمه کاره ول میکردم؟ یا اگه تو کمپانی دیگه ای با فرهنگ متفاوت بود؟ من تو تهیه موسیقی چیزهای زیادی از خودم منتشر کردم. نمیدونم اون موقع چطور اونقدر اعتماد به نفس داشتم که همه اون آهنگ ها رو ساختم. الان از گوش دادن به خیلی از اونها خجالت میکشم. اما افرادی که شیفته هیپ هاپ هستن، این نگرش رو دارن که "من تو جهان بهترینم!" میدونید؟ (میخنده)
و البته باید از لیدر تیم بشنویم:
_اعضا آدمای خوبی بودن. آدمای خیلی خوب.
۵.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.