زندگی جونگمه پارت ۹
زندگی جونگمه پارت ۹
کوک :خب اشتباه فکر کردی😊
جونگمه یه لبخند کوچولو کنار لبش اومد گفت :کیوت
مهماندار اومد جونگمه از حالت 🙂رفت به حالت😐
رفت نشست جاش -
کوک هنوز سرپا بود و داشت به جونگمه نگاه میکرد
مهماندار :آقا لطفا بشینید سر جاتون
کوک:ها ،آهان باشه
بعد از چندین ساعت رسیدن
کوک حواسش نبود جونگمه از هوا پیما رفت بیرون
کوک نگاه کرد دید جونگمه نیست
پاشد از هواپیما رفت بیرون
یه عالمه خبرنگار بیرون بود
جونگمه رو دید داره میره میخواست بره دنبالش ولی خبرنگاره نمیذاشتن ،جونگمه رو گم کرد
محافظا اومدن به زور تونستن کوک رو ببرن فرودگاه محافظا رفتن وسایل کوک رو بیارن ولی یکی از کمپانی زنگ زدو گفت: به کمپانی سرقت شده نیروی کمکی میخوان، وسط راه به کوک زنگ زدن گفتن باید خودش چمدوناشو برداره
کوک رفت چمدونارو برداره
دوتا چمدونش رو برداشت اما حواسش به اونیکی نبود
اون یکی چمدون داشت دوباره برمیگشت تودستگاه که یه دختر گرفتش
کوک :خب اشتباه فکر کردی😊
جونگمه یه لبخند کوچولو کنار لبش اومد گفت :کیوت
مهماندار اومد جونگمه از حالت 🙂رفت به حالت😐
رفت نشست جاش -
کوک هنوز سرپا بود و داشت به جونگمه نگاه میکرد
مهماندار :آقا لطفا بشینید سر جاتون
کوک:ها ،آهان باشه
بعد از چندین ساعت رسیدن
کوک حواسش نبود جونگمه از هوا پیما رفت بیرون
کوک نگاه کرد دید جونگمه نیست
پاشد از هواپیما رفت بیرون
یه عالمه خبرنگار بیرون بود
جونگمه رو دید داره میره میخواست بره دنبالش ولی خبرنگاره نمیذاشتن ،جونگمه رو گم کرد
محافظا اومدن به زور تونستن کوک رو ببرن فرودگاه محافظا رفتن وسایل کوک رو بیارن ولی یکی از کمپانی زنگ زدو گفت: به کمپانی سرقت شده نیروی کمکی میخوان، وسط راه به کوک زنگ زدن گفتن باید خودش چمدوناشو برداره
کوک رفت چمدونارو برداره
دوتا چمدونش رو برداشت اما حواسش به اونیکی نبود
اون یکی چمدون داشت دوباره برمیگشت تودستگاه که یه دختر گرفتش
۱۰.۹k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.