می نویسند: فلان کتابی که باید قبل از مرگ خواند یا فلان فی
مینویسند: فلان کتابی که باید قبل از مرگ خواند یا فلان فیلمی که قبل از مرگ باید دید یا حتی فلان آهنگی که قبل از مرگ باید گوش داد و الخ. بله ما هم میدانیم که قبل از مرگ، غیر از اینکه «با زن زیر باران باید خوابید» میبایست کارهای دیگری هم کرد ولی آنچیزی که به ما نمیگویند - من خیلی به این قسمت از ماجرا علاقه دارم چون همیشه از چشم ما مخفیاش میکنند - این است که قبل از مرگ و بعد از مرگی وجود ندارد! طوری تجربه کن که انگار جاودانهای و طوری فرار کن که انگار چند دقیقه بعد میمیری! و در نهایت این حرفهای صد تا یک غاز را بگذار برای آنهایی که گلدانِ خشکشدهای لبِ طاقچه دارند، در حالی که کتابِ مراقبت از گیاهانشان در کتابخانه خاک میخورد! اینها همهاش حرف مفت است؛ من خودم به شخصه زنی را دیدم که داشت با همسرش قدم میزد اما مُرده بود، مردی را دیدم که نمیتوانست کیفش را بلند کند اما نگرانِ ساعتِ کاریاش بود! فکر میکنی اینها قبل از مرگشان کارهای مهمی نکرده بودند؟ زهی خیال باطل...
۲۳۰
۰۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.