کوچولوی دل باخته پارت

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳۰~
دیانا:
راستش‌تصمیمیم‌‌گرفتیم‌به‌نگار‌یه‌خونه‌بگیریم‌هم‌خونه‌بشیم‌اینجوری‌یهو‌بهمون‌فشار‌نمیاد........
رومینا...پانیذ.....مهدیس....هم‌که‌خونه‌گرفتم‌دارن‌میچینن.....
امروزم‌همه‌باهم‌میریم‌سر‌خونه.....
خونه‌من‌تکمیل‌تکمیل‌شده......
از‌اون‌روز‌خیلی‌جیز‌ها‌از‌خاهرم......
پیدا‌شده...‌‌....
مثلا‌رنگ‌مورده‌علاقش‌....
وزنش....
قدش.........
اسمش..........
همچیزشو‌در‌اوردیم......
به‌لطف‌ارسی‌مارمولک..........
راستش‌نگار‌میگ‌‌خاهرت‌هم‌اسمه‌من‌و‌‌همچیزش‌کپیه‌منه‌........
خیلی‌جالب‌نه؟
چی‌میشه‌دوتا‌نگار..........
امروز‌قرار‌بود‌مهشاد‌بیاد‌خونه‌منو‌نگار......
خداروشکر‌نیکا‌هم‌تو‌اخر‌هفته‌میاد‌‌‌هفته‌بعدشم‌عروسی‌میگیره......
یعنی‌کلا‌عید‌همه‌پیشه‌همن.....
خداروشکر.....
منم‌که‌دارم‌کم‌کم‌خاهرمو‌پیدا‌میکنم‌......
اصلا‌نمیدونم‌قیافش‌جه‌شکلیه........
اینو‌میدونم‌از‌منم‌خوشگل‌تره.....
اینو‌مطمعنم.......
ک‌یهو‌با‌صدای‌زنگ‌در‌‌دست‌از‌فکر‌کردن‌برداشتم.....
از‌جام‌بلند‌شدم‌به‌طرف‌در‌فتم‌ک‌با‌قیافه‌.‌....
عه‌این‌اینجا‌چیکا‌میکنه......
ایفون‌رو‌برداشتم‌گفتم‌:
کیه؟؟
گفت:
یعنی‌ندیدی‌کیه‌دختر‌درو‌باز‌کن‌حرف‌دارم‌باهات....
دیانا:
بیا‌بالا‌طبقع‌۳........
گفت:
اومدم.‌‌‌.......
(کیه‌بنظرتون)
ادامه‌دارد....
دیدگاه ها (۷)

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۲~ارسلان:با تما قدرت گاز میدا...

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳۱~دیانا:در‌‌باز‌کردم‌که‌قیافه...

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۲۹~دیانا:مرصی‌‌مارمولک‌‌‌ببخشی...

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۲۸~دیانا:مرصی‌اگه‌تو‌نبودی‌ممک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط