پارت هفدهم

پارت هفدهم
میرین بیمارستان و دکترا میان و کوک رو میبرن اتاق عمل
_مامان راستی میخواستم یچیزی بگم بهت
*چی پسرم بگو
_خب راستش من عاشق شدم(آروم)
*عاشق کی؟
&عاشق کوک
_اوجما تو از کجا فهمیدی؟
&ارباب شما این چند وقت هی خیلی طولانی به کوک نگاه می‌کنید و هی الکی بهش میگید که قهوه بیاره
خب معلوم که شما عاشق شدید
*حالا اوم دوست داره؟
_نمی
&آره دوسش داره
_اینو دیگه از کجا میدونین
&بهم میگفت که شما رو خیلی دوست داره میگفتش که هرموقع پیش شما میاد ضربان قلبش میاره بالا وقتی شما باهاش حرف میزنید لپ هاش قرمز میشه شما هم خودتون وقتی باهاش حرف میزنید لپ هایتان قرمز می‌شود وقتی حرف هایتان تمام می‌شود میاد با ذوق
دیدگاه ها (۰)

پارت هجدهم &با ذوق برای من تعریف میکنه شما واقعا به هم میان*...

پارت نوزدهم ته ویو:هی چرا باید دل منو ببری ها این همه آدم چر...

پارت شانزده؟مخصوص الان که توی دوران هئت هستی و توی این دوران...

پارت پانزدهم اوجما کوک رو بلند میکنه میزارش روی یه صندلی &ای...

می دونی چرا خدا رفیق ترینه؟چون هر جا صداش بزنی یا حتی بهش فک...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط