بعد از این شعر یکی خواست به پایان برسد

بعد از این شعر یکی خواست به پایان برسد
پیش چشمان خدا به سر و سامان برسد

”ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند”
مگذارند کمی آب به گلدان برسد

آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید
یوسف این بار بعید است به کنعان برسد

فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد

سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
هی زمستان برود، باز زمستان برسد!

حال من مثل عروسی است که بختش مرده
پشت در منتظر است آینه قرآن برسد

مرگ وقتی است که از عالم و آدم ببری
دلت این بار به گرگان بیابان برسد

یک نفر داشت از این خاطره ها رد میشد
آرزو کرد که این مرد...به پایان برسد

پویا جمشیدی
دیدگاه ها (۲)

بانو بگو چشمانتان شاعر نمی خواهد؟پس کوچه های قلبتان عابرنمی ...

دست‌هایت روسری را از وسط تا می‌کنداین مثلث در مربــع سخت غوغ...

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشقهم دعا کن گره تازه نیفزاید...

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند،قبلا رفته استفقط می خواهد م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط