دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
#PART_112🎀•
ناخودآگاه با فکری که سرم گذشت تیز نگاهش کردم و گفتم:
_مگه من به تو نگفتم یارو اگه کتش سفید بود سوار شو؟
_متاسفانه این ملت زردی هم کتش سفید بود.
کله زردی؟ فقط کمی فکر کردن نیاز بود تا یکم بیاد شایگان هم موهاش بور بود.
دستی رو صورتم کشیدم و گفتم:
_میتونی مشخصات ظاهری کامل اونی که اومد جلو در و واسم بگی؟
سری تکون داد و مطمئن گفت:
_آره، حتی تعداد مژههاش هم حفظم.
ابروهام پرید بالا.
_چطور؟
درحالی که دستش رو با هیجان تو هوا تکون میداد گفت:
_از بس که ناز بود ناکس، تا میتونستم چشم چرونی کردم، البته قبل از اینکه بفهمم یارو دزده...
با تأسف نیم نگاهی بهش انداختم و بیخیال شدم، گفتم:
_خیلی خب، حالا بگو
_چشم آبی، مو بور و طلایی، بینیش یکم پهن بود ولی نه جوری که نشه تحمل کرد، لباش و ولی نپسندیدم خیلی باریک بود، هیکلش هم...
متفکر نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت:
_هیلکش تقریبا اندازه خودت بود، فقط یکم لاغرتر...
اخمهام باز رفته بود توهم، حس بدی بهم دست داد از اینکه اینجوری رو لبای اون مرتیکه زوم کرده بوده.
_صبخ همینا رو تو کلانتری تکرار میکنی خب؟ باید ببینیم با چهره نگاری به جایی میرسیم یا نه.
_نمیگم
چشمهام بلافاصله تیز روش نشست.
_چی گفتی؟
یکم خودشو کشید عقب و بیشتر به کاناپه چسبید.
آب دهنش رو قورت داد و گفت:
_گفتم نمیگم.
یهو مثل انبار باروت ترکیدم رو سرش...
_تو گوه خوردی نمیگی، یعنی چی نمیگم؟
#PART_112🎀•
ناخودآگاه با فکری که سرم گذشت تیز نگاهش کردم و گفتم:
_مگه من به تو نگفتم یارو اگه کتش سفید بود سوار شو؟
_متاسفانه این ملت زردی هم کتش سفید بود.
کله زردی؟ فقط کمی فکر کردن نیاز بود تا یکم بیاد شایگان هم موهاش بور بود.
دستی رو صورتم کشیدم و گفتم:
_میتونی مشخصات ظاهری کامل اونی که اومد جلو در و واسم بگی؟
سری تکون داد و مطمئن گفت:
_آره، حتی تعداد مژههاش هم حفظم.
ابروهام پرید بالا.
_چطور؟
درحالی که دستش رو با هیجان تو هوا تکون میداد گفت:
_از بس که ناز بود ناکس، تا میتونستم چشم چرونی کردم، البته قبل از اینکه بفهمم یارو دزده...
با تأسف نیم نگاهی بهش انداختم و بیخیال شدم، گفتم:
_خیلی خب، حالا بگو
_چشم آبی، مو بور و طلایی، بینیش یکم پهن بود ولی نه جوری که نشه تحمل کرد، لباش و ولی نپسندیدم خیلی باریک بود، هیکلش هم...
متفکر نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت:
_هیلکش تقریبا اندازه خودت بود، فقط یکم لاغرتر...
اخمهام باز رفته بود توهم، حس بدی بهم دست داد از اینکه اینجوری رو لبای اون مرتیکه زوم کرده بوده.
_صبخ همینا رو تو کلانتری تکرار میکنی خب؟ باید ببینیم با چهره نگاری به جایی میرسیم یا نه.
_نمیگم
چشمهام بلافاصله تیز روش نشست.
_چی گفتی؟
یکم خودشو کشید عقب و بیشتر به کاناپه چسبید.
آب دهنش رو قورت داد و گفت:
_گفتم نمیگم.
یهو مثل انبار باروت ترکیدم رو سرش...
_تو گوه خوردی نمیگی، یعنی چی نمیگم؟
- ۴.۸k
- ۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط