دلبر کوچولو

دلبر کوچولو ˑ

#PART_111🎀•
_تعریف کن.

کمی فکر کرد و بعد چند لحظه شروع به تعریف کردن کرد.
انقد تعریف کرد و کرد و کرد...که دیگه خودشم دهنش کف کرده بود‌‌.

تو هر جملش چهارتا لیچار بار اونا می‌کرد.
عجیبه ولی انقد با آب و تاب توضیح می‌داد که انگار نه انگار گروگان گرفته شده، بله با همچین آدم فرا طبیعی‌ای زندگی می‌کردم من.

وسط حرفاش یهو ساکت شد و با التماس گفت:
_وای یه لیوان آب بیار واسم، دهنم کف کرد.

چپ چپی بهش رفتم و با اکراه بلند شدم یه لیوان آب از تو پارچ روی میز واسش ریختم و دادم دستش.
همشو یه نفس سر کشید و گفت:
_اخیش

نگاهم رو قطره آب گوشه لبش نشست، و تا افتادن قطره آب رو یقه‌ش ادامه پیدا کرد.

با شنیدن صداش سرم و به زور بالا آوردم و بهش خیره شدم.
_کجا بودم؟

در سکوت بهش خیره شدم، خودش بعد از کلی فکر کردن دوباره شروع کرد به تعریف کردن

وقتی از اون قسمتی که صندلی رو کوبیده بود پس کله یارو تعریف میکرد نیشش تا ته باز بود و جوری با افتخار تعریف می‌کرد انگار آپلو هوا کرده...

حرف‌هاش که تموم شد رفتم تو فکر، هیچ مدرکی نداشتیم که اثبات کنه شایگان گروگان گیری کرده، هیچی!
دیدگاه ها (۶)

دلبر کوچولو#PART_112🎀•ناخودآگاه با فکری که سرم گذشت تیز نگاه...

دلبر کوچولوˑ#PART_113🎀•خودشو کشید عقب و تند گفت:_هوش؛ چرا رم...

دلبر کوچولوˑ#PART_110🎀•_مسخرم میکنی؟ واس چی بیست سوالی راه ا...

بچه ها این رفیق خفنمون فن میا و کوروش و میخواد پر قدرت شروع ...

black flower(p,263)

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط