پارت۱۶
پارت۱۶
جرعتم رو جمع کردم و گفتم
ته: کوک
کوک:بله
ته :میشه یک چی بگم
کوک:بگو
ته:میدونم جوابت نه هست ولی من دوست دارم
(ویو کوک)
با این حرفی که زد شکه نگاهش کردم
سرش پایین بود ولی می تونستم صدای
هق هق هاش رو بشنوم
گفت
ته:میدونم... (هق هق) ....نباید میگفتم چون معلومه (هق هق).....جوابت نه هست
دیگه طاقت نیوردم و بغلش کردم
(ویو ته)
خواستم روم رو برگردونم که با حس کردن سنگینی رو شونم سرم رو بالا اوردم که دیدم بغلم کرده که با حرفی که زد حس خوشحالی و شک بهم دست داد
کوک:منم دوست دارم ته ته
ته:چ.....چی
کوک:منم دوست دارم ولی می ترسیدم بهت بگم چون فکر میکردم ردم کنی
ته : واقعا
کوک:هم
ته:پس یعنی الان تو بهم بله گفتی
کوک:اره
ته:یعنی الان دوست پسرمی (با ذوق)
کوک:اره(با لبخند)
(ویو کوک)
.............
جرعتم رو جمع کردم و گفتم
ته: کوک
کوک:بله
ته :میشه یک چی بگم
کوک:بگو
ته:میدونم جوابت نه هست ولی من دوست دارم
(ویو کوک)
با این حرفی که زد شکه نگاهش کردم
سرش پایین بود ولی می تونستم صدای
هق هق هاش رو بشنوم
گفت
ته:میدونم... (هق هق) ....نباید میگفتم چون معلومه (هق هق).....جوابت نه هست
دیگه طاقت نیوردم و بغلش کردم
(ویو ته)
خواستم روم رو برگردونم که با حس کردن سنگینی رو شونم سرم رو بالا اوردم که دیدم بغلم کرده که با حرفی که زد حس خوشحالی و شک بهم دست داد
کوک:منم دوست دارم ته ته
ته:چ.....چی
کوک:منم دوست دارم ولی می ترسیدم بهت بگم چون فکر میکردم ردم کنی
ته : واقعا
کوک:هم
ته:پس یعنی الان تو بهم بله گفتی
کوک:اره
ته:یعنی الان دوست پسرمی (با ذوق)
کوک:اره(با لبخند)
(ویو کوک)
.............
۲۶۵
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.