شات دوم
شات دوم
(علامت اون وو_علامت کوک ÷)
÷هی اون وو ی لحظه صب کن
_هوم چیه اتفاقی افتاده؟
÷نه میخوام کمکم کنی
_چه کمکی؟
÷آآآ نظرت چیه بریم کافه بیمارستان اونجا بت میگم
(توکافه)
÷خب داستان از این قراره که میخوام به ا/ت اعتراف کنم اما نمدونم چطور یا کجا بهش اعتراف کنم میشه یکم راهنماییم کنی؟
_یااا پسر همین فقط؟ فک کردم اتفاق خاصی افتاذه(باخنده)
÷اون وو کمک نمیکنی میرماااا
_حالا اینقد عجله نداشته باش... خب ببین دعوتش کن رستوران اونجا بهش اعتراف کن
÷آآ اون وو کمک بزرگی کردی جبران میکنم حالا چرا این فکر به سر خودم نزد
_خب مگ اونایی که عاشقن فکر هم میکنن(باخنده) درصمن لازم نکرده جبران کنی همین که بله رو از ا/ت بگیری کافیه
÷اومم فعلا بعدا میبینمت
_تابعد...
اون وو واقعا بهترین رفیقمه امروزم خعلی بهم کمک کرد رفتم پیش رئیس اجازه گرفتم که امروز رو برم خونه اجازه داد سوار ماشین شدم رفتم خونه کت و شلوارمو پوشیدمو رفتم رستوران
(ویو ا/ت)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو کوک زنگ زد ÷الو سلام ا/ت خوبی؟
+هوم خوبم توخوبی؟
÷منم خوبم ببین ا/ت ی کار فوریی باهات دارم نمیتونم بت بگم اممم بیا به رستورانی که بهت میگم آدرسش هم برات میفرستم درضمن نمیخواد از رئیس اجازه بگیری عاخه قبلا اجازتو گرفتم(کلک فکر همه چی هم کردع😁)
+باشه
÷فعلا میبینمت
هوففف ینی چه کاریی داره که نمیتونه تلفنی بم بگه خلاصه رفتم از بچه ها خدافظی کردم سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه(چند مین بعد)در رو باز کردم رفتم داخل اول رفتم حموم کردم بعد از اینکه در آومدم موهامو خوشک کردم و دم اسبی بستم یه آرایش ملایم کردم و لباسمو پوشیدم (عکسشو میزارم) و حرکت کردم سمت آدرسی که کوک فرستاد(نیم ساعت بعد)بلخره رسیدم رفتم داخل اما هیچکس نبود نکنه اشتباه اومدم نکنه دیر رسیدم کوک رفته همینطور تو فکر بودم که صدای کوک منو به خودش آورد!
÷ا/ت!
پشت سرمو نیگا کردم دیدم کوک یه حلقه تو دستش گرفته و جلوم زانو زده
(ویو کوک)
تاپشت سرشو نیگا کرد بعد چند ثانیه گریش گرف نکنه ناراحت شده باشه
+کوک بم بگو دارم خواب میبینم(باگریه)
÷خواب نیس ا/ت واقعیه (باگریه )
با دیدن ا/ت منم گریم گرفته بود
÷حاضری بشی تمام زندگیم ؟
حاضری بشی ملکه قلبم ؟
+آره هم میشم ملکه قلبت هم میشم تمام زندگیت(باگریه)
باورم نمیشد قبول کرد اینقد خوشحال شدم که پریدم بغلش
+یااا کوک حلقه(دختری پروو....)
اینقد خوشحال شدم حلقه رو یادم رف بکنم دستش ...حلقه رو کردم دستش و دوباره بغلش کردم
÷ا/ت عاشقتمممم
+ولی من بیشتر
÷یاااااا من بیشتر دوست دارم نمیتونی ازم جلو بزنی(باخنده)
+قبوله(خنده )
اینقد خندیدم که اصن یادمون رف چطور زود ساعت شد ۱۲ شب...
پایان💕
چطور بود از نظر خودم یکم بد شد🫢
(علامت اون وو_علامت کوک ÷)
÷هی اون وو ی لحظه صب کن
_هوم چیه اتفاقی افتاده؟
÷نه میخوام کمکم کنی
_چه کمکی؟
÷آآآ نظرت چیه بریم کافه بیمارستان اونجا بت میگم
(توکافه)
÷خب داستان از این قراره که میخوام به ا/ت اعتراف کنم اما نمدونم چطور یا کجا بهش اعتراف کنم میشه یکم راهنماییم کنی؟
_یااا پسر همین فقط؟ فک کردم اتفاق خاصی افتاذه(باخنده)
÷اون وو کمک نمیکنی میرماااا
_حالا اینقد عجله نداشته باش... خب ببین دعوتش کن رستوران اونجا بهش اعتراف کن
÷آآ اون وو کمک بزرگی کردی جبران میکنم حالا چرا این فکر به سر خودم نزد
_خب مگ اونایی که عاشقن فکر هم میکنن(باخنده) درصمن لازم نکرده جبران کنی همین که بله رو از ا/ت بگیری کافیه
÷اومم فعلا بعدا میبینمت
_تابعد...
اون وو واقعا بهترین رفیقمه امروزم خعلی بهم کمک کرد رفتم پیش رئیس اجازه گرفتم که امروز رو برم خونه اجازه داد سوار ماشین شدم رفتم خونه کت و شلوارمو پوشیدمو رفتم رستوران
(ویو ا/ت)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو کوک زنگ زد ÷الو سلام ا/ت خوبی؟
+هوم خوبم توخوبی؟
÷منم خوبم ببین ا/ت ی کار فوریی باهات دارم نمیتونم بت بگم اممم بیا به رستورانی که بهت میگم آدرسش هم برات میفرستم درضمن نمیخواد از رئیس اجازه بگیری عاخه قبلا اجازتو گرفتم(کلک فکر همه چی هم کردع😁)
+باشه
÷فعلا میبینمت
هوففف ینی چه کاریی داره که نمیتونه تلفنی بم بگه خلاصه رفتم از بچه ها خدافظی کردم سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه(چند مین بعد)در رو باز کردم رفتم داخل اول رفتم حموم کردم بعد از اینکه در آومدم موهامو خوشک کردم و دم اسبی بستم یه آرایش ملایم کردم و لباسمو پوشیدم (عکسشو میزارم) و حرکت کردم سمت آدرسی که کوک فرستاد(نیم ساعت بعد)بلخره رسیدم رفتم داخل اما هیچکس نبود نکنه اشتباه اومدم نکنه دیر رسیدم کوک رفته همینطور تو فکر بودم که صدای کوک منو به خودش آورد!
÷ا/ت!
پشت سرمو نیگا کردم دیدم کوک یه حلقه تو دستش گرفته و جلوم زانو زده
(ویو کوک)
تاپشت سرشو نیگا کرد بعد چند ثانیه گریش گرف نکنه ناراحت شده باشه
+کوک بم بگو دارم خواب میبینم(باگریه)
÷خواب نیس ا/ت واقعیه (باگریه )
با دیدن ا/ت منم گریم گرفته بود
÷حاضری بشی تمام زندگیم ؟
حاضری بشی ملکه قلبم ؟
+آره هم میشم ملکه قلبت هم میشم تمام زندگیت(باگریه)
باورم نمیشد قبول کرد اینقد خوشحال شدم که پریدم بغلش
+یااا کوک حلقه(دختری پروو....)
اینقد خوشحال شدم حلقه رو یادم رف بکنم دستش ...حلقه رو کردم دستش و دوباره بغلش کردم
÷ا/ت عاشقتمممم
+ولی من بیشتر
÷یاااااا من بیشتر دوست دارم نمیتونی ازم جلو بزنی(باخنده)
+قبوله(خنده )
اینقد خندیدم که اصن یادمون رف چطور زود ساعت شد ۱۲ شب...
پایان💕
چطور بود از نظر خودم یکم بد شد🫢
۴.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.