زندگی من
زندگی من
پارت۴
#diyana
ارسلان واقعا پسر جذابی بود نمیدونم چرا ولی اگه یه روز نبینمش ارومو قرار ندارم
ارسلان:سلام هستی خوبی
هستی: سلام
ارسلان:تو تاحالا دلت از اون کارای مثبت۱۸ خواسته
هستی خندید گفت:اره ولی کسی پایه نبود. خب من میرم اتاق دراز بکشم راستی غذا خوردی
ارسلان:اره
هستی: اوکی
ارسلان میدونستم هستی دلش س.ک.س میخواست واسه همین گفتم انجامش بدم
رفتم تو اتاق دیدم یه شلوارک کوتاه پوشیده با ای سو.تی.ن
رفتم دراز کشیدم پیشش لباشو مکیدم اونم منو همراهیم کرد
دستاشو گذاش رو سینم منم با این کارش تحریک شدم گردنشو شروع کردم به خوردن و س.ی.ن.ه هاشو میمالیدم هستی:اههههه ارسلان یواش
ارسلان:هیششش
هستی یواش یواش دستشو برد پایین و شروع کرد به مالوندم ک.ی.ر.م
ارسلان:سوتینشو باز کردم و شروع کردم به خورد س.ی.ن.ه هاش
هستی:اه اه هوممم😋
ارسلان:سینشو گاز گرفتم بعدشم رفتم ش.و.ر.ت.ش.و دراوردم ک.ص.شو شروع کردم به مکیدن هی میمالیدم
هستی:داشتم موهاشو ناز میکردم اونم داشت میخورد و بهم خیلی حال میداد واسه همین هیچی نگفتم
ارسلان:کردم تو شروع کردم به ت.ل.م.به. زدن
هستی:تندتر تندتر
ارسلان:باشههه😋
بعد از ۵۰دیقه
هستی:ارسلان اخ دلم پرشدم
ارسلان:سریع دراوردمو ریختم رو تخت خیلیم زیاد بود و مال هستی بند نمیومد انقدر تند زدم
هستی:مال من بند نمیومد واسه همین بدون شو.ر.ت بودم و ارسلان لباسشو پوشید منم فقط سو.تی.ن پوشیدن
ارسلان:دلت درد میکنه
هستی:اره
ارسلان:زیر دلشو مالیدم ولی هنوز ا.ب.ش بند نیومده بود
من خوابم برد هستی ام همینطور
۲ساعت بعد
بیدار شدم دیدم ساعت۷و ربع دیدم هستی خوابه کاریش نداشتم روش یه پتو کشیدم گذاشتم بخوابه به خاله پریا(خدمتکار خونشون)گفتم ملافه رو عوض کنه
بفرماید اینم پارت مثبت۱۸ انقدر سرویسم کردین
ولی طولانی شدا
پارت۴
#diyana
ارسلان واقعا پسر جذابی بود نمیدونم چرا ولی اگه یه روز نبینمش ارومو قرار ندارم
ارسلان:سلام هستی خوبی
هستی: سلام
ارسلان:تو تاحالا دلت از اون کارای مثبت۱۸ خواسته
هستی خندید گفت:اره ولی کسی پایه نبود. خب من میرم اتاق دراز بکشم راستی غذا خوردی
ارسلان:اره
هستی: اوکی
ارسلان میدونستم هستی دلش س.ک.س میخواست واسه همین گفتم انجامش بدم
رفتم تو اتاق دیدم یه شلوارک کوتاه پوشیده با ای سو.تی.ن
رفتم دراز کشیدم پیشش لباشو مکیدم اونم منو همراهیم کرد
دستاشو گذاش رو سینم منم با این کارش تحریک شدم گردنشو شروع کردم به خوردن و س.ی.ن.ه هاشو میمالیدم هستی:اههههه ارسلان یواش
ارسلان:هیششش
هستی یواش یواش دستشو برد پایین و شروع کرد به مالوندم ک.ی.ر.م
ارسلان:سوتینشو باز کردم و شروع کردم به خورد س.ی.ن.ه هاش
هستی:اه اه هوممم😋
ارسلان:سینشو گاز گرفتم بعدشم رفتم ش.و.ر.ت.ش.و دراوردم ک.ص.شو شروع کردم به مکیدن هی میمالیدم
هستی:داشتم موهاشو ناز میکردم اونم داشت میخورد و بهم خیلی حال میداد واسه همین هیچی نگفتم
ارسلان:کردم تو شروع کردم به ت.ل.م.به. زدن
هستی:تندتر تندتر
ارسلان:باشههه😋
بعد از ۵۰دیقه
هستی:ارسلان اخ دلم پرشدم
ارسلان:سریع دراوردمو ریختم رو تخت خیلیم زیاد بود و مال هستی بند نمیومد انقدر تند زدم
هستی:مال من بند نمیومد واسه همین بدون شو.ر.ت بودم و ارسلان لباسشو پوشید منم فقط سو.تی.ن پوشیدن
ارسلان:دلت درد میکنه
هستی:اره
ارسلان:زیر دلشو مالیدم ولی هنوز ا.ب.ش بند نیومده بود
من خوابم برد هستی ام همینطور
۲ساعت بعد
بیدار شدم دیدم ساعت۷و ربع دیدم هستی خوابه کاریش نداشتم روش یه پتو کشیدم گذاشتم بخوابه به خاله پریا(خدمتکار خونشون)گفتم ملافه رو عوض کنه
بفرماید اینم پارت مثبت۱۸ انقدر سرویسم کردین
ولی طولانی شدا
۴.۶k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.